پسر كوچكي وارد مغازه اي شد، جعبه نوشابه را به سمت تلفن هل داد. بر روي جعبه
رفت تا دستش به دكمه هاي تلفن برسد و شروع كرد به گرفتن شماره. مغازه دار متوجه
پسر بود و به مكالماتش گوش مي داد..
پسرك پرسيد: «خانم، مي توانم خواهش كنم كوتاه كردن چمن هاي حياط خانه تان را به
من بسپاريد؟»
زن پاسخ داد: «كسي هست كه اين كار را برايم انجام مي دهد.»
پسرك گفت: «خانم، من اين كار را با نصف قيمتي كه او مي دهد انجام خواهم داد.»
زن در جوابش گفت كه از كار اين فرد كاملا راضي است.
پسرك بيشتر اصرار كرد و پيشنهاد داد: «خانم، من پياده رو و جدول جلوي خانه را
هم برايتان جارو مي كنم. در اين صورت شما در يكشنبه زيباترين چمن را در كل شهر
خواهيد داشت.» مجددا زن پاسخش منفي بود.
پسرك در حالي كه لبخندي بر لب داشت، گوشي را گذاشت. مغازه دار كه به صحبت هاي
او گوش داده بود به سمتش رفت و گفت: «پسر...، از رفتارت خوشم آمد؛ به خاطر
اينكه روحيه خاص و خوبي داري دوست دارم كاري به تو بدهم.»
پسر جوان جواب داد: «نه ممنون، من فقط داشتم عملكردم را مي سنجيدم. من همان كسي
هستم كه براي اين خانم كار مي كند..»
شما باید با خود صادق باشید.
جنبه های منفی و جنبه های مثبت خود را تواما در نظر بگیرید.
اما به جنبه های مثبت، توجه بیشتری داشته باشید تا با تکیه بر آنها، توان و انرژی بیشتری برای مقابله با جنبه های منفی پیدا کنید.
این روش، مفهوم اساسی «تفکر مثبت» را در خود دارد و تفکر مثبت، خود اساس هر موفقیت است.
خیلی ها فکر می کننند تفکر مثبت، یعنی ندیدن واقعیتها و چشم بستن از بدیها. اما اینطور نیست.
شما در مرحله اول، باید همه چیز را ببینید. ببینید که راستی هست، خیانت هم هست. مهربانی هست. ظلم و تعدی هم هست و ...
نگرش اولیه شما، باید یک نگرش عمومی باشد.
مثلا الان، شما باید ببینید که اعتماد به نفستان کم است. توانایی تغییر و دگرگونی دارید. شخصیت کنونی خود را کاملا قبول ندارید. سلامتی دارید و ...
اما در نگرش بعدی، باید به نکات مثبت، بیشتر توجه کنید.
شما معمولا بر عکس عمل می کنید. بعد از یک نگرش کلی، آنقدر به نقطه ضعفها و نکات منفی خود توجه می کنید که کم کم نکات مثبت شما در شما رنگ می بازند.
این روش خود را تغییر دهید. اگر شما یک نقطه ضعف دارید، مطمئنا مقابل آن، نقطه قوتی وجود دارد. هم اکنون لیستی از نقاط قوت خود تهیه کنید.
مثلا اینکه: قادرم ببینم، بشنوم، حرف بزنم، فکر کنم، بخوانم، بنویسم، تغییر کنم و پیشرفت نمایم، سرپناهی دارم و ... و ...
به خاطر کوچکترین کار خوبی که انجام می دهید، خود را ستایش و تشویق کنید.
شما عادت کرده اید برای کارهای بد و نادرست خود ، هزاران بار خود را سرزنش کنید. اما یکبار هم خود را شایسته تشویق و ستایش ندانسته اید.
چرا وقتی کار خوب و درستی انجام می دهید، برای خود کف نمی زنید؟ و به خود آفرین نمی گویید؟ انجام همین کارهای به ظاهر ساده که ممکن است در نظر شما بی معنی و بیهوده هم باشند، رشد اعتماد به نفس شما را تسریع می کند.
الان، شما دارید یک کار مثبت می کنید. دارید کتابی برای تقویت اعتماد به نفس خود می خوانید، یعنی تصمیم گرفته اید که یک دگرگونی مثبت در خود به وجود آورید. بنابراین، همین الان شما شایسته تشویق شدن هستید. پس چرا معطلید؟ به خود آفرین بگویید. برای خود کف بزنید. یا آنکه به خود قول دهید که به خاطر این کار مثبت، بعدا خود را به خوردن بستنی، پیاده روی، سینما، گردش در پارک و ...
دعوت می کنید و در اولین فرصت ممکن به قول خودعمل کنید.
هیچ کدام از کارهای مثبت خود را کوچک و بی اهمیت، تلقی نکنید.
خداوند، فرموده که به خوبیهای ما، حتی اگر ذرهای باشد، پاداش می دهد و هرگز در سنت الهی، اجر نیکوکاران ضایع نمی شود.
اگر توجه به کارهای نیکو و پاداش دادن به آنها، سنت خداست، ما هم که جانشین خدا در زمین هستیم، باید از این سنت پیروی کنیم.
هم اکنون فکر کنید و ببینید که از آغاز روز تاکنون، چه قدر کار مثبت و نیکو انجام داده اید؟ خود را به خاطر تک تک این کارها باید تشوی کنید.
اگر یک ساعت، خوبف درس خوانده ایدف اگر سخن نیکو و سنجیده ای گفته اید، اگر در مشکلی صبور بوده اید، اگر اطاقتان را مرتب کرده اید، اگر به دوست خود نامه ای نوشته اید و احوال او را جویا شده اید؛ و اگر هر کار خوب و مثبت دیگری انجام دادهاید؛ یادتان نرود که خود را تشویق کنید.
هیچ کدام از کارهای درست خود را بی پاداش نگذارید. حتی، به صورت تحسینی ذهنی با لبخندی ظاهری هم که شده، خود را تشویق نمایید.
من نشانی از تو ندارم اما نشانی ام را برای تو می نویسم:
درعصرهای انتظار،
به حوالی بی کسی قدم بگذار !
خیابان غربت را پیدا کن و وارد کوچه پس کوچه های تنهایی شو !
کلبه ی غریبی ام را پیدا کن ،
... ... کناربیدمجنون خزان زده و کنارمرداب ارزوهای رنگی ام !
درکلبه را باز کن و به سراغ بغض خیس پنجره برو !
حریر غمش را کنار بزن ! مرا می یابی... :(