|
والدین ، هیچ گاه اطمینان ندارند که آیا به اجبار کودک را به مدرسه فرستادن کار درستی است یا نه؟ آنها به طور دقیق نمی دانند که آیا کودک ، واقعا احساس ضعف و بیماری کرده یا مثل بسیاری از کودکان که گاهی دلشان نمی خواهد به مدرسه بروند بهانه گیری می کند. در خانه هایی که مدرسه رفتن کودکشان به صورت مشکل در آمده صبحهای زود، مالامال از اشک و دعوا و سر و صداست. بعضی از کودکان صبح که از خواب بیدار می شوند، می گویند که به مدرسه نمی رویم و تعداد دیگرشان تمارض به دل درد و سردرد می کنند، یا با آه و ناله اعلام می کنند که حالشان خوب نیست. مهم نیست فرزندتان چگونه حالت اضطراب و نارضایتی خود را نشان می دهد، بلکه آنچه اهمیت دارد این است که شما با دلداری دادن ، اعتماد به نفس او را تقویت کنید؛ اما گاهی اوقات باید علایم فیزیکی را که باعث نشانه های بیماری فرزندتان می شود نادیده بگیرید و بهترین راه اصرار به اصل موضوع است که او باید به مدرسه برود. به نظر یکی از کارشناسان در این مواقع بهتر است بگویید: «عزیزم تو یک درجه هم تب نداری و چشمانت سرحال و شاداب است. مامان و بابا امروز کارهای مهمی دارند که باید انجام دهند. پس بهتر است به مدرسه بروی تا ما هم به کارهایمان برسیم.» با وجود این ، اگر به فرزندتان به دلیل این که واقعا بیمار است ، اجازه مدرسه رفتن را ندادید، او را مطمئن سازید که روز خوبی در خانه نخواهد داشت. او را در رختخوابش بخوابانید و در ساعات بعدی روز هم ، حتی اگر گفت حالش بهتر است ، اجازه بازی ندهید.
دلایل اضطراب کودکان هنگام رفتن به مدرسه
دلایل متعددی وجود دارد که چرا کودکان 6-5 ساله از رفتن به مدرسه می گریزند، مهمترین و معمول ترین نارضایتی آنها عبارتند از: «من می خواهم فقط در خانه بمانم!» بعضی کودکان در این سن به زمان بیشتری برای سازگارکردن خود با قوانین و محیطهای جدید نیاز دارند. بازگشایی مدارس پس از تعطیلات تابستانی ، به دنیا آمدن خواهر یا برادر، بیماری و یا مرگ یکی از اقوام می تواند باعث اضطراب و دلشوره کودک شود، حتی بچه ای که قبلا این طور نبوده ، ممکن است دچار این اضطراب ها شود.
راه حل:
با فرزندتان درباره آنچه که در روزهای مدرسه انجام می داده صحبت کرده و روی نکات مثبت و جالب توجه تاکید بیشتری کنید. ساعات روز او را طوری برنامه ریزی کنید تا احساس رضایت بیشتری کند. استفاده از وسایل کوچک و جالبی که به طور چشمگیری باعث کاهش اضطراب و تقویت اعتماد به نفسش می شود بسیار موثر است. از قبیل گذاشتن یادداشت هایی در ظرف غذایش ، حیوان کوچک عروسکی یا یک سری عکسهای خودش.
از مدرسه می ترسم!
بعضی کودکان 6 ساله به طور عجیبی از مدرسه می ترسند و به مادرشان می گویند: «من به مدرسه نمی روم و در خانه می مانم» ترس این کودکان ممکن است دلایل متعددی داشته باشد از جمله ترس از سوار شدن سرویس ، دعوا کردن با دوستش ، توبیخ شدن توسط معلم ، قادر نبودن به بستن بندهای کتانی (کفش) یا مسخره کردن او به خاطر عینکش.
راه حل:
با معلم او صحبت کنید و شیوه جدیدی را برای حل مشکل کودکتان پیدا کنید. به عنوان مثال اگر او را مسخره می کنند، به معلمش بگویید تا با بچه های دیگر صحبت کند. اگر از سرویس مدرسه می ترسد با راننده سرویس تماس بگیرید و از او بخواهید که فرزندتان را با اسم صدا کرده و به او خوشامد گوید و اجازه دهد که ردیف جلو بنشیند.
من مثل کودکان دیگر باهوش نیستم
هنگامی که کودکان برای سلامت جسمانی و عقلانی به مراکز سنجش سلامت مراجعه می کنند، اضطراب آنها به طور فزاینده ای زیاد می شود. در این مراکز کودکان 5-6 ساله ای هستند که احساس بدی درباره موفقیتشان در مقایسه با دیگر همکلاسی هایشان دارند.
راه حل:
اگر فکر می کنید که فرزندتان به کمک بیشتری نیاز دارد، به معلمش بگویید به او توجه و کمک بیشتری کند یا یک معلم خصوصی برایش بگیرید. به جای این که سعی کنید خودتان معلم کودکتان شوید همانند یک راهنمای خوب عمل کرده و به آن کاری که فرزندتان خوب انجام می دهد، تکیه کنید. او را مطمئن سازید که در صورت اشتباه انجام دادن کاری هیچ مساله ای پیش نمی آید و تنها انتظاری که از او دارید این است که سعی کند بهترین باشد.
علت نرفتن به مدرسه را دریابید
کشف کنید چه عاملی در مدرسه آنقدر کودکتان را آزار می دهد که از رفتن به آنجا خودداری می کند. با کودک صحبت و او را تشویق کنید تا تمام خبرها و اتفاقاتی را که باعث می شوند او به مدرسه نرود برای شما بگوید، این روش را هم بیازمایید. از کودک بخواهید فهرستی از آنچه در مدرسه مورد علاقه اش است و آنچه را که دوست ندارد با ذکر دلیل برای شما بگوید. ببینید آیا نشانه هایی از این که کودک از مدرسه رفتن نمی ترسد ولی از ترک خانه واهمه دارد می بینید یا خیر؟ ممکن است شما نتوانید به حل و رفع مشکل بپردازید، ولی می توانید به کودک کمک کنید با احساساتش کنار بیاید. با نشان دادن علاقه تان و درک مسائلش به او اطمینان خاطر بدهید. با دوستان و برادر و خواهرهای کودک صحبت کنید. شما اغلب می توانید با پرسش ، از احساساتش آگاه شوید. گاهی برادر یا خواهر بزرگتر می تواند اطلاعات مفیدی به شما بدهد یا شما را در حل و رفع مساله یاری کند. با معلم کودکتان صحبت کنید. مشکل را با او در میان بگذارید. سرآغاز این رفتار چه آموزشی و چه احساسی باشد، معلم باید از قضیه اطلاع داشته باشد و حتی ممکن است بتواند در حل و رفع آن مشکل کمک بزرگی برای شما باشد.
کودک را به مدرسه و محیط آن علاقه مند کنید
این راهها را برای تشویق کودک به منظور به مدرسه رفتن بیازمایید. با نظری مساعد درباره مدرسه صحبت کنید. روزهایی را که قرار است اتفاق خاصی در مدرسه بیفتد یا برنامه خاصی در مدرسه وجود دارد در تقویم علامت بگذارید، مثلا به کودک بگویید: «این هفته قرار است تمام بچه های کلاستان را برای بازدید از یک ایستگاه آتش نشانی ببرند. فکر می کنی چه چیزهای تازه ای ببینی؟ یادت باشد همه چیز را برای من تعریف کنی».
با دقت کافی وارد عمل شوید
اگر دلیل خاصی برای دوست نداشتن یا احساس ناراحتی فرزندتان نسبت به مدرسه وجود ندارد لازم است که شما کمی هوشیارتر و تیزبین تر باشید. درباره هر کدام از روزهای مدرسه اش با او صحبت کنید و عکس العملش را ببینید. اگر در کشف (یافتن) آنچه که باعث نارضایتی اش می شود به شما کمک کرد، شما نیز در حل این مشکل به او یاری دهید تا به اختیار خود بتواند به خودش کمک کند. همچنین با معلمش درباره روشهایی که ممکن است نظر او را نسبت به مدرسه عوض کند، صحبت کنید. در حقیقت با کار گروهی می توان ، نگرانی کودکان را درباره مدرسه کم کرد از جمله تشویق های معلم ، داوطلب شدن دانش آموزان ، زنگ تفریح برای استراحت و حتی اختصاص دادن ساعتی در هر هفته برای صحبت کردن مدیر مدرسه با شاگردان. بنابراین با استفاده از این روشها کودکان 5 6ساله دیگر احساس نگرانی و اضطراب برای مدرسه رفتن ندارند و روز به روز احساس راحتی و رضایت بیشتری خواهند کرد.
قانون اول :
با همسر خود موافقت کنید . با عیال خود موافقت کنید . اما کار خود را انجام دهید و اگر با عکس العمل او مواجه شدید اظهار تاسف کنید . 90 % اوقات به یاد نخواهد آورد که چه قراری با هم گذاشته بودید ، یا سر چه چیز با هم توافق کرده بودید . اداره کردن همسر و خوشبخت کردن او علم نیست ، بلکه یک هنر است. اگر این قضیه توجیه علمی داشت ، باید مردان ثروتمند همیشه خوشبخت بودند ، در حالیکه قضیه درست برعکس است . این یکی از واقعیت های زندگی زناشویی است . ((عزیزم ، امروز چه کاری می توانم برایت انجام دهم ؟ هر صبح از عیال خود کسب تکلیف کنید و از او بپرسید چه کاری می توانید برایش انجام دهید ! ))
قانون دوم :
در درجه نخست کاری که او می گوید انجام دهید . این کار ساده ای است از عقل سلیم خود کمک بگیرید . برای عیال شما کدام مهمتر است ، حرفه شما و فروختن یک نوع کالای تجاری یا ملاقات با معلم دخترتان در مدرسه ؟ مقایسه این دو کار مثل مقایسه پشه و ببر است . در حکایتی مردی با تفنگ به شکار ببر می رود . پس طی مسافت طولانی به ببر می رسد ، می خواهد نشانه گیری کند و ببر را شکار کند ، ولی پشه ها مزاحم او می شوند . چاره چیست ؟ تا پشه ها را از خود دور نکند نمی تواند ببر را شکار کند . پس این درسی آموزنده است ، اول افراد نزدیک به خود را راضی کن یعنی افراد محیط منزل ، بعد از آن نوبت به کارهای بیرون از خانه یا تجارت می رسد . رضایت دختر شما و دیدن لبخند او از فروش کالای تجاری ارزش بیشتری دارد . (( وقتی از شما خطایی سر می زند اظهار تاسف کنید . وقتی هم که تقصیر از شما نیست باز هم اظهار تاسف کنید ! ))
قانون سوم :
آیا می توانید کاری کنید که زنتان 60% اوقات خوشحال باشد ؟ از روی تجربه به من ثابت شده که شوهرها به دوسته اند : شوهران ازنوع گانش جی و از نوع گوبارگانش . شوهرانی که از نوع دسته اول هستند افکار بزرگی در کله بزرگ خود دارند . گوش های بزرگی دارند که بیشتر حرف گوش کنند . دهان کوچکی دارند تا کمتر حرف بزنند . چشم های ریزی دارند که بهتر تمرکز کنند . این دسته شوهران در مقابل کمترین لطف و مرحمت اظهار تشکر می کنند . صداقت دارند و در صحبت های خود کلمات دلنشینی به کار می برند . در سختی ها صبر و حوصله بسیار نشان می دهند . افرادی که فاقد این مشخصات بوده یا فقط بعضی از این معیارها را دارند از نوع شوهران گوبارگانش هستند ، پس چه بهتر این عادت پسندیده را تمرین و در خود تقویت کنیم . (( به قول معروف جلو ضرر را از هر جا بگیری منفعت است.)) (( همیشه بین من و همسرم تفاهم کامل وجود دارد . هر گاه بین من و او اختلافی پیش بیاید ، او راه خود را در پیش می گیرد ، و من راه او را . )) اگر فرض کنید شما مدت 75 سال عمر می کنید حال ده سال کمتر یا بیشتر و اگر فرض کنیم که در سن 25 سالگی ازدواج کنید انتظار می رود مدت 50 سال با ده سال کم و زیاد با زن خود زندگی کنید . قصد دارم نتیجه تحقیقات و تجربه خود را در اختیار شما بگذارم . در این مدت 50 سال که زندگی زناشویی دارید ، همسر خود را خوشبخت کنید ، و از او یک شریک زندگی مطلوب بسازید .
قانون چهارم :
فکر این که زن شما در کنار شما خوشبخت باشد ، فکر بکری می تواند باشد . شوخی نیست رفیق ! پنجاه سال تمام ، و این زمان کمی نیست. پس بهتر است یاد بگیری که همسرت از تو راضی باشد و در این صورت تو نیز در کنار او خوشبخت خواهی بود . این اصل شماره یک است . یک شاعر حماسی هندی در اشعار خود درباره زندگی خانوادگی پند و اندرزهای فراوانی بیان کرده است ، یکی از پندها این است که انسان باید به پندهای حقیقی اعتقاد داشته باشد ، در غیر این صورت از تجربه های گرانبهای دیگران نفعی نخواهد برد . شنیدن و عمل کردن به نصایح بزرگان می تواند در بسیاری از امور زندگی گره گشا باشد . این شاعر حماسی در یکی از داستانهایش رنج ها و دردهای شوهری را به تصویر می کشد که برای بر آوردن خواسته های همسرش با چه مصیبت ها و دشواری های بزرگی روبرو می شود هفت خان پر زحمت و پر درد را پشت سربگذارد و سرانجام به خوشبختی موعود دست می یابد . (( زن ها دوست ندارند میهمان ناخوانده داشته باشند ، بنابراین به آنها فرصت کافی بدهید تا آمادگی لازم را پیدا کنند . آمادگی آنها برای پذیرایی امری حیاتی است . )) بدیهی است که این گونه قهرمانان حماسی مردان بزرگ و اسطوره ای زمان خود بودند که می توانستند بر بسیاری از مسائل زندگی غلبه کنند . ما شجاعت و جسارت این گونه افراد را تحسین می کنیم و در مقام مقایسه خود را از آنها کوچکتر می شماریم ، ولی مسلم این است که می توانیم از اشتباهات و خطاهای گذشتگان و نیاکان خود پند و عبرت بگیریم . اصل شماره دو است . شوهران بسیاری هستند که می پندارند خوشبخت کردن همسر امکان ناپذیر است . می گویند : ((شاید بتوان در سه سال اول عمر زناشویی زن ها را خوشبخت کرد و شاید هم در آخر زندگی زناشویی ، در دوران بازنشستگی بتوان موجبات خوشبختی زنان را فراهم آورد . ولی خوشبخت کردن همسر در طول عمر غیر ممکن است . )) یک راه حل ساده و آسان وجود دارد که به نظر عملی می رسد و آن قول حکیمی است که گفته است : (( همیشه بین من و همسرم تفاهم کامل وجود دارد . هر گاه بین من و او اختلافی پیش بیاید ، او راه خود را در پیش می گیرد ، و من راه او را . )) چو خوانم روز را گوید شب است این بگو آری همین ماه است و پروین خلاف رای خانم رای جستن به خون خویش باشد دست شستن گفته این حکیم حکایت (( هنری فورد )) را در ذهنم تداعی می کند که از این قرار است : هنری فورد در اواخر عمر خود پس از مرگ پسرش ادسال ، مایل بود که اداره شرکت بزرگش را به رئیسی دیگر بسپارد . همسرش کلافورد ، با این تصمیم مخالفت کرد و تهدید کرد که در این صورت فورد را ترک می کند و به خانه پدرش خواهد رفت . تهدید کارگر افتاد . آقای فورد مجبور شد اداره شرکت را به عهده نوه اش که بسیار جوان بود بسپارد . تا آن موقع سنت بود که شرکت ها با مغز مردان پخته و با تجربه اداره شوند در حالی که آقای فورد برای رضایت زنش مجبور شد سنت را زیر پا بگذارد و جوانی خام و نپخته را بر مصدر کارها بنشاند . شما را نمی دانم اما خودم دوست ندارم همسرم کسلم کند ، یا دوست ندارم هر روز ، وقت وارد شدن به خانه با لبخند به استقبالم بیاید ، یا دوست ندارم وقتی برایش لباس می خرم از من قدرانی کند ، حال چه از لباس خوشش بیاید یا نیاید .
قانون پنجم :
آیا می دانید در آمریکا رستوران هایی است که بروی آنها نوشته اند : (( صبحانه خانوادگی )) غذای این رستوران ها اغلب نان برشته سوخته و قهوه ای است که دور فنجان و در سینی ریخته است و این رستوران ها پیشخدمت هایی دارند که غرولند می کنند . دلیل این رستوران ها این است که تحقیقات نشان داده که شوهرانی که در سفر هستند ، پس از مدتی دلشان برای عیال و خوراک خانوادگی لک می زند و به یاد دست پخت همسر خود می افتند ، پس هر روز تلاش می کنم که زنم را خوشبخت کنم و یقین دارم که تلاش بیشتر مردها در همین زمینه است . این اصل شماره 3 می باشد . بعضی از زن ها و شوهرها شاد و خوشبختند ولی خود را غمگین نشان می دهند . گر چه این وضعیت عجیب به نظر می رسد ، ولی این واقعیت دارد . بنابراین وقتی ملاحظه می کنید که عیال شما چنین احساسی دارد ، آن را به دل نگیرید. روزی چند بار ممکن است چنین حالاتی به زن ها دست بدهد که از دست کسی دلگیر بشوند . از دست شما یا از دست فرزند یا عروس یا داماد خود . دلیل چنین احساسی این است که زنان در خوشتختی خود شک دارند و فکر می کنند که شاید خواب می بینند ، زیرا در بیداری و دنیای عینی این همه خوشبختی قابل تصور نیست ! علم روانشناسی و معرفت النفس زن ها این را ثابت کرده است . این اصل شماره 4 است . پس از ذکر این اصل مهم ، حالا وقت آن است که درباره روش های ساده خوشبختی همسرتان مطالبی را مورد بررسی قرار دهیم . برای رسیدن به این مقصود لازم است چند عادت پسندیده را در خود تقویت کنید که شرح آن را خواهید خواند . (( با همسر خود در هر کاری موافقت کنید ، خواهید دید که زندگی چقدر راحتر می شود . ))
قانون ششم :
خطای خود را محترمانه بپذیرید . اگر خطاها و اشتباه های خود را بپذیرید . یقین کنید راهی درست رفته اید . همسر شما فکر می کند در اشتباه هستید ، در حالی که یقین دارید تا 70% اشتباه می کند . عقیده او را بپذیرید و اظهار تاسف کنید . اگر 99 % در اشتباه باشد ، به رویش نیاورید و اظهار تاسف کنید . طولی نمی کشد که همسرتان به اشتباه خود پی می برد و متوجه قضایا می شود . در کل بین زن و شوهر ، مطرح کردن این که حق با کدام است در اصل قضیه فرقی نمی کند . بحث و جدل در این باره که حق با کدام است و ناحق کیست ؟ سرانجام احساسات هر دو طرف را جریحه دار می کند . در حالی که اگر هرزگاهی زنتان اظهار تاسف بکند ، در گوش شوهر از ترانه و موسیقی هم خوش آوازتر خواهد بود . سهو و خطا بهترین معلم است ، بنابراین تجربه کنید و ببینید همسرتان را چه مسائلی ناراحت می کند و گه گاه آن را به یاد داشته باشید و دلایل ناراحتی او را کشف کنید . به احتمال زیاد ممکن است دلایل کودکانه ای موجب ناراحتی او شود . شاید مسائلی از قبیل کسالت یا حسادت باشد ، سعی کنید این موارد هرگز تکرار نشوند . (( وقتی اوضاع قمر در عقرب است ، لبخند را فراموش نکنید. ))
بقیه در ادامه مطلب...
ادامه مطلب...
کتاب نکته های کوچک زندگی اثر جکسون براون که توسط خانوم شبنم خوشبخت ترجمه شده در این وبلاگ به طور کامل منتشر خواهد شد،امدوارم لذت ببرید.
ادامه دارد...
طلاق به دلایل گوناگونی اتفاق میافتد. مشکلات مالی، اعتیاد، انحرافات اجتماعی و دلزدگی در روابط خانوادگی یا علل دیگر گاه بنیاد خانواده را ریشهکن میکنند ولی وقتی پای بچهها در میان باشد نمیتوان با بیتفاوتی و سهلانگاری از کنار آن گذشت. حتی اگر پدر و مادر از هم متنفر باشند و هیچ علتی برای دیدار و همکاری تصور نکنند، وجود نوجوانی که حال و آینده زندگیاش در دستان این دو نفر است، تشریک مساعی و خویشتنداری میطلبد.
طبیعی است که برخی نوجوانان فکر میکنند در امر طلاق مقصرند و سعی میکنند با مداخله در مشاجرات پدر و مادر، ارایه شخصیتی مطلوب یا حتی کسب نمرات بهتر، والدینشان را به ادامه حضور در جمع خانواده تشویق کنند ولی واقعیت این است که در طلاق روابط پدر و مادر به بنبست رسیده است نه روابط آنها با فرزند خود.
احساس شما چیست؟
پدر و مادرتان از هم جدا شدهاند و شما دستخوش احساسات متفاوتی میشوید مانند خشم، ناامیدی، ناراحتی یا غم، گاهی پدر یا مادر را به علت ترک خانواده سرزنش میکنید. احساس بیپناهی، ترس، نگرانی یا تقصیر آزارتان میدهد. حتی ممکن است با جدایی پدر و مادر در خانهای که دیگر از جنجال خبری نیست ته دل احساس آرامش کنید. احساساتتان طبیعی است و درد دل و صحبت با دوست قابل اعتماد یا اعضای خانواده میتواند کمکتان کند.
چگونه طلاق زندگیام را دگرگون کرد؟
باید خود را با شرایط جدید مانند تغییر محل زندگی و مدرسه و ماندن با پدر یا مادر و احساسات ناخوشایند حاصل از آن وفق دهید. زندگی که همیشه داشتهاید دیگر وجود ندارد. اگر پدر یا مادرتان به شهر دیگری برود که دیگر مصیبت واقعی است. آخر هفتهها قسمت زیادی از وقتتان در جاده میگذرد، در همان کشاکش صدور حکم طلاق و تعیین حق سرپرستی میتوانید برای شرایط جدید کمکم آماده شوید. طلاق و جدایی پدر و مادر گاهی اوقات خانواده را در تنگنای مالی قرار میدهد و دستکم برای مدتی شاید مانند گذشته نتوان پول خرج کرد. البته تمام پیامدهای طلاق بد نیست و اینکه چگونه با این تغییرات و پیامدها کنار میآیید، بستگی به شرایط، شخصیت و پشتکار خودتان دارد.
چگونه میتوان بحران طلاق را آسانتر از سر گذراند؟
طلاق به دلایل گوناگونی اتفاق میافتد. مشکلات مالی، اعتیاد، انحرافات اجتماعی و دلزدگی در روابط خانوادگی یا علل دیگر گاه بنیاد خانواده را ریشهکن میکنند ولی وقتی پای بچهها در میان باشد نمیتوان با بیتفاوتی و سهلانگاری از کنار آن گذشت. حتی اگر پدر و مادر از هم متنفر باشند و هیچ علتی برای دیدار و همکاری تصور نکنند، وجود نوجوانی که حال و آینده زندگیاش در دستان این دو نفر است، تشریک مساعی و خویشتنداری میطلبد.
طبیعی است که برخی نوجوانان فکر میکنند در امر طلاق مقصرند و سعی میکنند با مداخله در مشاجرات پدر و مادر، ارایه شخصیتی مطلوب یا حتی کسب نمرات بهتر، والدینشان را به ادامه حضور در جمع خانواده تشویق کنند ولی واقعیت این است که در طلاق روابط پدر و مادر به بنبست رسیده است نه روابط آنها با فرزند خود.
احساس شما چیست؟
پدر و مادرتان از هم جدا شدهاند و شما دستخوش احساسات متفاوتی میشوید مانند خشم، ناامیدی، ناراحتی یا غم، گاهی پدر یا مادر را به علت ترک خانواده سرزنش میکنید. احساس بیپناهی، ترس، نگرانی یا تقصیر آزارتان میدهد. حتی ممکن است با جدایی پدر و مادر در خانهای که دیگر از جنجال خبری نیست ته دل احساس آرامش کنید. احساساتتان طبیعی است و درد دل و صحبت با دوست قابل اعتماد یا اعضای خانواده میتواند کمکتان کند.
چگونه طلاق زندگیام را دگرگون کرد؟
باید خود را با شرایط جدید مانند تغییر محل زندگی و مدرسه و ماندن با پدر یا مادر و احساسات ناخوشایند حاصل از آن وفق دهید. زندگی که همیشه داشتهاید دیگر وجود ندارد. اگر پدر یا مادرتان به شهر دیگری برود که دیگر مصیبت واقعی است. آخر هفتهها قسمت زیادی از وقتتان در جاده میگذرد، در همان کشاکش صدور حکم طلاق و تعیین حق سرپرستی میتوانید برای شرایط جدید کمکم آماده شوید. طلاق و جدایی پدر و مادر گاهی اوقات خانواده را در تنگنای مالی قرار میدهد و دستکم برای مدتی شاید مانند گذشته نتوان پول خرج کرد. البته تمام پیامدهای طلاق بد نیست و اینکه چگونه با این تغییرات و پیامدها کنار میآیید، بستگی به شرایط، شخصیت و پشتکار خودتان دارد.
چگونه میتوان بحران طلاق را آسانتر از سر گذراند؟
• آرام باشید:
وقتی پدر و مادر محیط خانه را با بگو مگو و داد و فریاد تلخ میکنند، روبهرو شدن با طلاق از هر وقتی مشکلتر است. آرام باشید و با آرامش از آنها بخواهید به طور موقت آتشبس اعلام کنند و از کشمکش دست بردارند. هر چقدر هم زن و مردی با هم مشکل داشته باشند، به عنوان پدر یا مادر با حفظ آرامش خانه باید سعی کنند اضطراب حاصل از طلاق را به حداقل برسانند.
• منصف باشید:
جانب هیچ طرف را نگیرید. باید آزادانه پدر و مادر هر دو را دوست داشته باشید بدون اینکه مورد خشم، ناراحتی یا حسادت طرف دیگر قرار گیرید. منصفانه نیست که با وابستگی به یکی، به دیگری احساس خیانت کنید یا بار تلخ طلاق را به دوش بکشید.
کمک گرفتن از مشاور یا متخصص مربوطه میتواند به همه افراد خانواده کمک کند تا این بار را از دوش فرزندشان بردارند.
• تماس با پدر یا مادرتان را قطع نکنید:
رفت و آمد میان دو خانه، به خصوص اگر پدر و مادرتان از هم دور باشند، کار آسانی نیست. تماستان را با پدر یا مادرتان که کمتر او را میبینید، حفظ کنید. با یک پیام کوتاه یا SMS مانند اینکه «الان به تو فکر میکنم» احساس خوبی میکنید و هر دو در جریان کارهای روزمره یکدیگر قرار میگیرید.
• همیشه راه چارهای وجود دارد:
از والدینتان بخواهید با هم در مراسم خاصی که برای شخص شما اهمیت دارد مانند مسابقاتی که در آن شرکت میکنید یا جشن مدرسه حضور داشته باشند. امتناع آنها طبیعی است. فکر کنید تا بتوانید راهحلی پیدا کنید.
• درباره آینده صحبت کنید:
بسیاری از نوجوانان فکر میکنند طلاق برنامههای آنها را نقش بر آب میکند و دیگر نمیتوانند برای آینده برنامهریزی کنند. ساعتی پیدا کنید و درباره دلنگرانیهای آیندهتان با پدر یا مادر یا هر دو آنها صحبت کنید. نگران اضافه شدن بار مشکلات آنها نباشید. بهتر است مسایلتان را روشن مطرح کنید تا اینکه در درونتان با آنها کلنجار بروید. برای هر مشکلی چارهای وجود دارد. از مشاور بخواهید شما و والدینتان را راهنمایی کند. اگر رویارویی مستقیم با آنها برایتان سخت است، نامه نوشتن هم روش خوبی است.
• زندگیتان را بکنید!
گاهی پدر و مادر آنقدر درگیر مسایل طلاق هستند که به نظر میرسد فراموشتان کردهاند. برنامهها و افکارتان را پیگیری کنید و فعالیتهای عادی که همیشه داشتهاید مانند فعالیتهای فوق برنامه مدرسه یا رفت و آمد با دوستان خود را کنار نگذارید. اگر محیط خانه برایتان قابل تحمل نیست، مدتی نزد یکی از اقوام یا دوستان نزدیک خانوادگی زندگی کنید. با درست غذا خوردن و ورزش مرتب مراقب سلامت خود باشید.
• در دنیا را به روی خود نبندید:
اگر احساس غم، ناراحتی یا ناکامی میکنید، بگذارید خانواده حمایتتان کند. اگر آنقدر ناراحت یا مضطرب هستید که نمیتوانید بر فعالیتهای روزمره تمرکز داشته باشید، از متخصص، مشاور یا یکی از نزدیکانتان کمک بخواهید. صحبت کردن با همسن و سالانتان که تجربه طلاق در خانواده را داشتهاند هم میتواند کمکتان کند.
به خاطر کوچکترین کار خوبی که انجام می دهید، خود را ستایش و تشویق کنید.
شما عادت کرده اید برای کارهای بد و نادرست خود ، هزاران بار خود را سرزنش کنید. اما یکبار هم خود را شایسته تشویق و ستایش ندانسته اید.
چرا وقتی کار خوب و درستی انجام می دهید، برای خود کف نمی زنید؟ و به خود آفرین نمی گویید؟ انجام همین کارهای به ظاهر ساده که ممکن است در نظر شما بی معنی و بیهوده هم باشند، رشد اعتماد به نفس شما را تسریع می کند.
الان، شما دارید یک کار مثبت می کنید. دارید کتابی برای تقویت اعتماد به نفس خود می خوانید، یعنی تصمیم گرفته اید که یک دگرگونی مثبت در خود به وجود آورید. بنابراین، همین الان شما شایسته تشویق شدن هستید. پس چرا معطلید؟ به خود آفرین بگویید. برای خود کف بزنید. یا آنکه به خود قول دهید که به خاطر این کار مثبت، بعدا خود را به خوردن بستنی، پیاده روی، سینما، گردش در پارک و ...
دعوت می کنید و در اولین فرصت ممکن به قول خودعمل کنید.
هیچ کدام از کارهای مثبت خود را کوچک و بی اهمیت، تلقی نکنید.
خداوند، فرموده که به خوبیهای ما، حتی اگر ذرهای باشد، پاداش می دهد و هرگز در سنت الهی، اجر نیکوکاران ضایع نمی شود.
اگر توجه به کارهای نیکو و پاداش دادن به آنها، سنت خداست، ما هم که جانشین خدا در زمین هستیم، باید از این سنت پیروی کنیم.
هم اکنون فکر کنید و ببینید که از آغاز روز تاکنون، چه قدر کار مثبت و نیکو انجام داده اید؟ خود را به خاطر تک تک این کارها باید تشوی کنید.
اگر یک ساعت، خوبف درس خوانده ایدف اگر سخن نیکو و سنجیده ای گفته اید، اگر در مشکلی صبور بوده اید، اگر اطاقتان را مرتب کرده اید، اگر به دوست خود نامه ای نوشته اید و احوال او را جویا شده اید؛ و اگر هر کار خوب و مثبت دیگری انجام دادهاید؛ یادتان نرود که خود را تشویق کنید.
هیچ کدام از کارهای درست خود را بی پاداش نگذارید. حتی، به صورت تحسینی ذهنی با لبخندی ظاهری هم که شده، خود را تشویق نمایید.
«هوس» یکی از مهمترین، و در عین حال خطرناک ترین پایه های ازدواج است.
«هوس» را نباید با لذت های مشروع جنسی که انگیزه فطری ازدواج است اشتباه کرد شک نیست که اکثریت قریب باتفاق جوانان در ازدواج «لذت جنسی» می جویند و به حکم فطرت و آفرینش که چنان غریزه نیرومندی در آنها آفریده، چنان حقی را هم دارند.
اما هوس چیزی بالاتر از این است.
«هوس» یک سلسله خیالات خام و محاسبات غلط و غیر عاقلانه است که با نوسانات بی رویه و کامجویی های شیطنت آمیز و حیوانی آمیخته است.
تکیه گاه هوس ارزش های زودگذر و ناپایدار و احیاناً کودکانه یا احمقانه است.
ازدواج هایی که بر اساس هوس چیده می شود غالباً به جدایی می انجامد، زیرا ضامن بقای آن گاهی چیزهایی است به ناپایداری یک حباب روی آب، یا یک برق آسمان!
ازدواج های هوسی نشانه های فراوانی دارد:
مجلات هوسی پر است از این ازدواج های هوسی.الگوی این ازدواج ها گاهی فیلم های سینما، و گاهی ازدواج ها و طلاق های خواننده ها و هنرپیشه ها می باشد.
غافل از این که این «کاسب کارها»! برای سر و سامان دادن به کسب و کار خود، و آجر نشدن نانشان، باید هر چند روز، کار تازه ای انجام دهند که اسم آنها در زبان ها بیفتد، و به همین جهت مجبورند یک روز ازدواج و روز دیگر طلاق بگیرند، تا عکس و تفصیلات این جدایی، و آن اتّصال زینت بخش صفحات جراید بازاری گردد و موج تازه و رونق جدیدی به کسب و کارشان بیفتد.
ازدواج هایی که بر اساس هوس چیده می شود غالباً به جدایی می انجامد، زیرا ضامن بقای آن گاهی چیزهایی است به ناپایداری یک حباب روی آب، یا یک برق آسمان!
این را نیز می دانیم که صحنه ها و چهره های سینمایی جز یک مشت صحنه های ساختگی، و چهره های گریم کرده چیزی نیست، و در آن سوی چهره ها چهره های دیگری وجود دارد.
امّا هوسبازان بی مطالعه همه اینها را جدی گرفته، و شالوده زندگی خود را روی این «سراب ها» و «حباب ها» می نهند و به دنبال آن هزار گونه ناراحتی خود و ناراحت کردن دیگران، هزار گونه دربه دری خود و دربه در کردن دیگران به کفّاره این هوس های زودگذر فراهم می سازند.
نمونه دیگری از این ازدواج های هوسی آن است که به خاطر فلان ژست و ادا در کنار دریا، و مثلا ابراز احساس بموقع در هنگام مشاهده فلان مسابقه ورزشی و مانند آن صورت می گیرد.
هوس ازدواج با فوتبال!
اخیراً خبر جالب و در عین حال تأسف آوری در جراید به چشم می خورد:
زنی از دست همسرش به دادگاه شکایت کرده که شوهرم شیفته مسابقات فوتبال است و تا سرحدّ عشق به آن مهر می ورزد، هر مسابقه در هر کجا تشکیل شود نخستین مشتری پروپا قرص آن، اوست، فرضاً این توفیق نصیب او نشود که مسابقه فوتبال را در محل تشکیل مسابقه ببیند باید به هر قیمتی هست پای تلویزیون بنشیند و یا به صدای گوینده رادیو گوش کند.
مخصوصاً به هنگام تماشای مسابقات روی شیشه تلویزیون همه چیز حتی شام و خواب و زن و فرزند خود را فراموش می کند او میل دارد تمام سخن از فوتبال در میان باشد، و نه چیز دیگر.
با این که خودش پا به توپ نمی زند قسمت زیادی از پول های خود را روی شرط بندی فوتبال از دست می دهد گاهی هم مقروض می شود!
ای کاش این عاشق فوتبال با خود «فوتبال» ازدواج می کرد نه با من.من از این زندگی خسته شده ام و دارم خفه می شوم.ولی این خانم که اکنون از همسرش یک بچه دارد نمی داند که اصلا همسرش او را به خاطر فوتبال گرفته است!
چه این که خودش اعتراف می کند به تماشای یک مسابقه فوتبال رفته بودم، و به هنگامی که برای بازیکنان یک تیم ابراز احساسات می کردم این جوان هم برای همان ها ابراز احساسات داشت و از همان جا با او آشنا شدم، و پایه ازدواج ما به این ترتیب ریخته شد، گویا قدر مشترک روحی آنها همین ابراز احساسات به فلان دسته بازیکنان بوده است!
می دانید شوهر او در برابر این شکایت چه گفت؟گفت: من این طورم که می بینی می خواهی بمان و تحمل کن، نمی خواهی راهت را بگیر و برو!
ازدواج های کاغذی!
دیگر از نمونه های ازدواج های هوسی ازدواج هایی است که از صفحات مجلات و جراید هوسی شروع می شود.
مثلا فلان آقا در مجله در صفحه مخصوص آگهی های ازدواج می خواند:«دوشیزه ای هستم ?? ساله! قد… سانتیمتر،درآمد… تومان در ماه، علاقه مند به موسیقی و گردش و تفریح و پیک نیک! خواهان ازدواج با مردی سبزه و گندم گون که طول قامتش… سانتی متر و خوش تیپ و خوش آهنگ و خوش برخورد و خوش رو و خوش حرف باشد، درآمد مطرح نیست، هر چه آید خوش آید!…»
این آگهی آبدار توجه او را به خود جلب می کند و چون هم خود را واجد شرایط می بیند و هم طرف را، از طریق دفتر همان مجله – با حفظ حق دلالی – با او تماس می گیرد و طرح این ازدواج میمون با وساطت همان مجله صورت می گیرد.
پیشوایان بزرگ ما بیش از هر چیز روی مزایای روحی و فکری و اخلاقی دو همسر تکیه کرده اند، به همین دلیل توجه به تربیت خانوادگی، اصالت، روح فداکاری، محبّت و صمیمیت پاکدامنی و نجابت، ایمان و تقوا را از هر چیز لازم ترشمرده اند.
ولی همین که آبها از آسیاب فرو ریخت! و کمی به خود آمدند در فکر فرو می روند که مگر می خواستند تیرآهن و الوار خریداری کنند که تنها با طول و عرض و قامت و کمر و لباس قناعت کردند و صفات انسانی که ضامن اصلی وفاداری و بقای ازدواج است همه را فراموش نمودند.
ولی چون هیچ یک از این صفات در متن عقد شرط نشده و نه جزء شرایط خارج عقد بوده و فقدان آنها لطمه ای به صحت ازدواج نمی زند ناچار با اندازه گیری دقیق طول قامت و دور کمر و ران ها و کم و زیاد بودن – ولو به اندازه یک سانتیمتر! – دستاویز مناسبی برای جدایی پیدا می کنند و سند این ازدواج کاغذی را از هم پاره کرده، دور می ریزند و تا مدّت ها در زیر بار عواقب و گرفتاری ها و بدهکاری های آن خواهند بود.
بعضی از ازدواج ها مخلوطی است از «هوس» و «تجارت» و طبعاً جامع عیوب و بدبختی های هر دو است، و از آن بالاتر ازدواج های سیاسی است، و چه بهتر که سر بی درد خود را به درد نیاوریم و سربسته بگذاریم و بگذریم.
پیشوایان بزرگ ما بیش از هر چیز روی مزایای روحی و فکری و اخلاقی دو همسر تکیه کرده اند، به همین دلیل توجه به تربیت خانوادگی، اصالت، روح فداکاری، محبّت و صمیمیت پاکدامنی و نجابت، ایمان و تقوا را از هر چیز لازم تر شمرده اند.
روزی پیامبر گرامی(صلی الله علیه وآله وسلم) ما به یاران خود فرمود: «از گیاهان خوش آب و رنگی که در نقاط متعفن و آلوده می روید بپرهیزید»!
یاران عرض کردند: منظور شما از چنین گیاهان چیست؟
فرمود: منظورم زنان خوش آب و رنگی است که در محیط های ناپاک و خانواده های آلوده پرورش یافته اند (و فاقد امتیازات اخلاقی هستند).
من, من هستم. در دنیا هیچ کسی مثل من
نیست . خیلی ها هستند که وجوه مشترکی با من دارند,
ولی هیچ کس دقیقا مثل من نیست.
بنابراین من مسوول هر حرفی هستم که می زنم.
هر کاری که انجام میدهم و هر اندیشه ای که در ذهن دارم.
این منم که مالک پیروزی ها ,موفقیت ها, شکست ها واشتباهاتم هستم.
این ها همه به من تعلق دارند, زیرا این منم که شخصا آن ها را انتخاب کرده ام.
روزی دانشمندى آزمایش جالبى انجام داد. او یك آكواریوم ساخت و با قرار دادن یک دیوار شیشهاى در وسط آكواریوم آن را به دو بخش تقسیم کرد.
در یک بخش، ماهى بزرگى قرار داد و در بخش دیگر ماهى کوچکى که غذاى مورد علاقه ماهى بزرگتر بود..
ماهى کوچک، تنها غذاى ماهى بزرگ بود و دانشمند به او غذاى دیگرى نمىداد.
او براى شکارماهى کوچک، بارها و بارها به سویش حمله برد ولى هر بار با دیوار نامرئی كه وجود داشت برخورد مىکرد، همان دیوار شیشهاى که او را از غذاى مورد علاقهاش جدا مىکرد…
پس از مدتى، ماهى بزرگ ازحمله و یورش به ماهى کوچک دست برداشت. او باور کرده بود که رفتن به آن سوى آکواریوم و شکار ماهى کوچک، امرى محال و غیر ممکن است!
اگر ممکنی را محال فرض کنیم برای اراده ی ما اون ممکن محال میگردد
مخالفت به جا و مخالفت بیجا ! امیدوارم با خوندن این مطلب به بهترین نتیجه برسیم
زمانی که والدین شما با ازدواج با فرد مورد نظرتان مخالف هستند، روابط شما و آنها تحت تاثیر قرار گرفته و تخریب میشود. در این شرایط بایدها و نبایدهایی وجود دارد که باید به آنها توجه کنید:
- با والدین خود صادق باشید و دلایل خود را برای انتخاب آن فرد بیان کنید. و فرصتی را برای آشنایی آنها با فرد مورد نظرتان فراهم آورید.
- یادتان باشد که اگر چه از حرفهایی که پدر و مادر شما راجع به فرد انتخابی شما میزنند، ناراحت میشوید، اما باز هم به صحبتهای آنها گوش بدهید. شنیدن حرفهای آنها به این معنی نیست که با آنها هم عقیده هستید. اما در عین حال وقت گذاشتن برای این کار می تواند ذهن شما را روشن تر کند و دل خانواده تان را آرام تر.
مطالعات نشان میدهند که مخالفت خانواده با ازدواج فرزند، بی اعتمادی،
انتقاد و کشمکشی ایجاد می کند که به سادگی قابل حل نیست. بنابراین
با یک مشاور ازدواج مشورت کنید
- اگر کم سن و سال هستید و یا والدینتان شما را کم سن تر از آنچه هستید تصور می کنند، باید احساس نارضایتی پدر و مادر خود را درک کنید. سعی کنید خواستههای آنها را مورد توجه قرار دهید و با آنها مشورت کنید. اگر شما و آن فرد واقعا یکدیگر را دوست دارید و از صلاحیت هم مطمئنید، مدتی منتظر بمانید تا والدینتان کم کم به بلوغ شما ایمان بیاورند و موانع از سر راه شما کنار بروند. در این دوران فراموش نکنید که باید بیش از گذشته خودی نشان بدهید و ثابت کنید که بزرگ شده اید و از پس زندگی تان بر می آیید.
- می توانید در کلاسهای آمادگی ازدواج شرکت کنید. این موضوع در رفع ترس والدین شما از ازدواج زود هنگام، یا دلایل اشتباه مؤثر است و می تواند به آنها آمادگی دهد که دارید خود را برای رویارویی با یک زندگی واقعی آماده می کنید.
هرگز اجازه ندهید که همسر آینده تان باعث جدایی شما از پدر و مادرتان شود. بدانید که جدایی شما از دوستان و خانوادهتان علامت خطری در ازدواج شما است
- اگر به دلیل حمایت نشدن از سوی خانواده نگرانید یا ذره ای احتمال می دهید که فرد مورد نظرتان واقعا همانی که شما فکر می کنید نباشد، برای جایگاه دادن به او نزد خانواده تلاش بیش از حد نکنید و ازدواج خود را کمی به تاخیر بیاندازید. بگذارید زمان به شما و خانواده تان در مورد فردی که در نظر دارید، شناخت بدهد.
مردی برای اصلاح سر و صورتش به آرایشگاه رفت در بین کار گفت و گوی جالبی بین آنها در گرفت.
آنها در مورد مطالب مختلفی صحبت کردندوقتی به موضوع خدا رسید
آرایشگر گفت: من باور نمی کنم که خدا وجود دارد.
مشتری پرسید: چرا باور نمی کنی؟
آرایشگر جواب داد: کافیست به خیابان بروی تا ببینی چرا خدا وجود ندارد؟ شما به من بگو اگر خدا وجود داشت
این همه مریض می شدند؟
بچه های بی سرپرست پیدا میشد؟ اگر خدا وجود داشت درد و رنجی وجود داشت؟
نمی توانم خدای مهربانی را تصور کنم که اجازه دهد این همه درد و رنج و جود داشته باشد.
مشتری لحظه ای فکر کرد اما جوابی نداد چون نمی خواست جر و بحث کند.
آرایشگر کارش را تمام کرد و مشتری از مغازه بیرون رفت به محض اینکه از مغازه بیرون آمد مردی را دید
با موهای بلند و کثیف و به هم تابیده و ریش اصلاح نکرده ظاهرش کثیف و به هم ریخته بود.
مشتری برگشت و دوباره وارد آرایشگاه شد و به آرایشگر گفت:میدونی چیه! به نظر من آرایشگرها هم وجود ندارند.
آرایشگر گفت: چرا چنین حرفی میزنی؟ من اینجا هستم. من آرایشگرم.همین الان موهای تو را کوتاه کردم.
مشتری با اعتراض گفت: نه آرایشگرها وجود ندارند چون اگر وجود داشتند هیچکس مثل مردی که بیرون است با موهای بلند
و کثیفو ریش اصلاح نکرده پیدا نمی شد.
آرایشگر گفت: نه بابا! آرایشگرها وجود دارند موضوع این است که مردم به ما مراجعه نمیکنند.
مشتری تاکید کرد: دقیقا نکته همین است. خدا وجود دارد. فقط مردم به او مراجعه نمیکنند و دنبالش نمی گردند.
برای همین است که این همه درد و رنج در دنیا وجود دارد.!
بزرگترین اشتباه زندگی؟
جایی در مغز شما قرار دارد که سالهاست در آن بذرهای موفقیت خفتهاند و حال آنکه اگر این بذرها را در مغز خود فعال کنید با قدرت رشد خود میتوانند شما را به اوج برسانند.
اشتباه زندگی
همه اشتباه میکنیم. تصمیمات غلط؛ انتخابهای نابجا؛ اعمال نسنجیده. در طول زندگیمان سعی و خطا میکنیم و درسهای جدید یاد میگیریم. اشتباه همیشه اثر بد خودش را در زندگی آدم میگذاره و ازش راه فراری هم نیست.
اثرات بد خیلی از اشتباهات را میشود بمرور زمان و با تلاش زیاد پاک کرد ولی بعضی از اشتباهات هستند که مسیر زندگی آدم را آنچنان تغییر می دهند که اصلاح آنها دیگر به راحتی امکانپذیر نیست.
بزرگترین اشتباهی که یک نفر ممکن است در زندگی خودش انجام بدهد چیست؟
تکرار خطا ، خطایی بزرگتر است
این موضوع از آنجایی حائز اهمیت است که عدم توجه به این بحران! و صرف زمان برای مطالعه اشتباهاتی که انسانها برای رسیدن به موفقیت مرتکب شدهاند، باعث کاهش کیفیت روابط فردی و اجتماعی انسانها در آینده خواهد شد و زندگی معنوی و اجتماعی او را با خطرات جدی رو به رو مینماید.
امروزه خردمندان جوامع به این باور رسیدهاند که تامین سعادت و خوشبختی انسان تنها با کمک پیشرفتهای علمی میسر نبوده و تحقق کامل این هدف تنها به افزایش معنویات در زندگی بستگی دارد. هر چند که خداوند متعال هیچ وقت انسان را در پیمودن راه زندگی در این دنیا تنها نگذاشته و جوامع انسانی را با فرستادن پیامبران و امامان مورد رحمت و هدایت خود قرار داده است.
اما تعدادی از انسانها با گمراه کردن دیگران هیچ وقت اجازه ندادند که عظمت الهی هدایتگر زندگی انسانهایی باشد که در تلاش برای رسیدن به موفقیت بوده یا هستند و در این بین تنها انسانهای معدودی توانستهاند به نسبت استعداد و دریافت خود به درجهای از کمال برسند.
به نظر میرسد که قرن بیست و یکم ، قرنی باشد که انسانها در آن گرایش بیشتری در مسیر معنویات و اخلاقیات از خود نشان داده و از معنویت به عنوان آخرین سلاح بشریت برای بازگرداندن انسان به مدار اصلی انسانیت خویش استفاده نمایند. برای روشنتر شدن موضوع بیایید نگاهی به تعدادی از اشتباهاتی که انسانها در طول تاریخ برای رسیدن به موفقیت مرتکب شده و میشوند داشته باشیم و این گونه تصمیم بگیریم که نه تنها آنها را تکرار نکنیم.
خوشبختی به قیمت بدبختی دیگران
قرنهاست که بشر دچار توهم غم انگیزی در زمینه رسیدن به قدرت شده و همین توهم باعث بروز نبردهای خونین و بیعدالتیهای فراوانی در سراسر جهان شده است. توهم این است که تعدادی از انسانها فکر کرده و میکنند که میتوانند از ضرر و بدبختی دیگران به خوشبختی برسند، به همین دلیل در جست و جوی راههایی برای سوءاستفاده و اغوای دیگران بوده اند. این مشکلی است که هنوز دست از گریبان تعدادی از انسانهای تشنه قدرت و موفقیت برنداشته است.
بسیاری از مردم احساس میکنند که میتوانند با خراب کردن دیگران به موفقیت برسند. یک ضربالمثل قدیمی میگوید «دو راه برای داشتن بلندترین ساختمان در شهر وجود دارد. یکی این است که تمام ساختمانهای بلند شهر را خراب کنی و دوم این است که روی ساختمان خودت کار کنی و آن را بلندتر کنی.» این مطلب دقیقا در مورد مسائل سیاسی ، اقتصادی و زندگی شخصی تک تک انسانها نیز صادق است.
نگرانی از مسائلی که خارج از کنترل شماست
نگرانی از مسائل خاصی که با گذر زمان حل میشود، فقط نیروی انسان را هدر میدهد. خداوند گاه معجزات خود را در مکانهای باور نکردنی و به دست افرادی دور از انتظار و در زمان هایی غیرقابل تصور به انجام میرساند. زندگی نیز ما را دقیقا به آن طرف راهنمایی میکند، اما از راههایی که انتظارش را نداریم.
ظاهرا مردم در دنیای قدیم نیز انرژی فراوانی را صرف نگرانی در مورد اموری میکردند که خارج از کنترل آنها بوده است.
اول اینکه بیمعنی است در مورد چیزی نگران باشی که کنترلی بر آن نداری، زیرا اگر تو بر آن کنترلی نداری معنی ندارد که در مورد آن نگران باشی.
دوم اینکه این هم بیمعنی است که در مورد چیزهایی که بر آن کنترل داری نگران باشی، زیرا اگر واقعا کنترل داری نگرانی معنا ندارد.
چند حرف درگوشی با آقایون:
مردها میتوانند به روشهای گوناگون وبیآنکه زحمت فراوانی به خود بدهند توجه همسرانشان را جلب کنند و به بار عاطفی زندگی زناشویی خود بیفزایند. اغلب مردها این رامیدانند اما زحمت آن را به خود نمیدهند.
زن برای اینکه احساس کند شوهرش اورا دوست دارد باید از ناحیه همسرشبارها مورد محبت قرار گیرد. یک یا دوبار ابراز محبت هر اندازه هم که مهمباشد نمیتواند برای زن رضایت بخشباشد. زن از نظر روحی و عاطفیاحتیاج به توجه و محبت دارد مردان باانجام کارهای کوچک و جزئیمیتوانند این نیاز را برآورده سازند اگرزن مورد مهر و محبت شوهر قراربگیرد نسبت به شوهرش نیز محبتبیشتری میکند و در نتیجه مرد تدریجاخود را موجودی قدرتمند و موثرمیبیند، زیرا عشق و علاقه و توجهی راکه به آن احتیاج دارد دریافت میکند.در این شرایط زن و شوهر هر دو بهخواستههای خود میرسند و از زندگیراضی خواهند بود.
چند اقدام جزیی که مردانمیتوانند از آن برای جلبعلاقه همسرانشان استفادهکنند:
۱ – وقتی به خانه برمی گردید قبل ازهر کار او را بیابید. از او دربارهکارهایی که در طی روز انجام دادهسوالهایی مشخص بکنید مثلا بپرسید آیا امروز به پزشکی که قرار بودمراجعه کنی مراجعه کردی؟
۲ – مدت ۲۰ دقیقه با او وقت صرفکنید; در این زمان از خواندن روزنامهو یا انجام کارهایی که حواس شما را بهآن معطوف کند خودداری کنید.
۳ – به مناسبتهای ویژه و گهگاه بدوندلیل مشخص به او شاخه گلی هدیهکنید.
۴ – از حالت چهره و طرز لباسپوشیدنش تعریف کنید.
۵ – اگر ناراحت است به احساساتشبها بدهید.
۶ – وقتی خسته است به او کمک کنید.
۷ – اگر میبینید دیر به منزل میرسیدبه او تلفن کنید و دیر آمدنتان را به اواطلاع دهید.
۸ – اگر احساساتش جریحه دار شده بااو همدردی کنید. به او بگویید پمتأسفمکه ناراحت هستیپ بعد سکوت کنید،بگذارید بداند که حال او را درکمیکنید.
۹ – برای اینکه ثابت کنید ناراحتی اوتقصیر شما نیست توضیح و راه حلارایه ندهید.
۱۰ – وقتی از خانه بیرون میروید از اوبپرسید آیا لازم است چیزی بخرم؟ اگرپاسخ مثبت داد حتما کالای موردنظرش را خریداری کنید.
۱۱ – تو را دوست دارم را روزی چندبار به او بگویید.
۱۲ – وقتی از کسی ناراحت استجانب او را بگیرید.
۱۳ – در حضور دیگران به او محبتکنید.
۱۴ – در کیف خود عکسی از اونگهداری کنید. گهگاه این عکس را باعکس دیگری عوض کنید.
۱۵ – نظافت را در منزل رعایت کنید.
۱۶ – برای او هدایای کوچک مثلعطر- شکلات و…. بخرید.
۱۷ – در کارها از او نظرخواهی کنید.
۱۸ – در مناسبتهای ویژه مانند سالروزتولد
ازدواج و…. برای او مطلبیبنویسید.
*** زندگی همراه عشق***
ارسال شده در تاریخ : سه شنبه 20 / 6 / 1390برچسب:حرف,های,در,گوشی,با,آقایان,خانواده,زندگی,عشق,علاقه,توجه, :: 12:22 قبل از ظهر :: توسط : علی عباسی
انتخاب موفقیت آمیز همسر مستلزم عوامل بسیاری است که پیش زمینه همه آنها شناخت است. این شناخت از یک آشنایی اولیه شروع می شود و با گذراندن دوره خواستگاری، تحقیق، نامزدی و تصمیمگیری نهایی ادامه پیدا می کند.
درباره این که دوران نامزدی باید به کسب شناخت از طرف مقابل شما اختصاص یابد یا دوران عقد،خیلی ها تردید دارند و تصمیم گیری در این زمینه را به فرهنگ خانوادگی شان واگذار می کنند. اما فکر می کنید درست ترین حالت چنین رسم و رسومی چیست؟
شاید بد نباشد ابتدا چند نکته را درباره اهمیت دوران نامزدی و عقد بخوانید و بعد خودتان در این باره قضاوت کنید.
1- عقد برای راحتی خیال: هنوز هم خانوادههایی هستند كه پس از انجام مرحله خواستگاری و انتخاب اولیه دختر و پسر، با حذف مرحله شناخت، مهر عقد دائم بر انتخاب اولیه ایشان زده و دوره نامزدی را تبدیل به دوره عقد میكنند. استدلال اینگونه خانوادهها چنین است: میخواهیم عقدشان كنیم خیالمان راحت شود؛ به بیان دیگر، تن سپردن به دوره آشنایی پیش از ازدواج فرزندان برای این پدر و مادرها اسباب ناراحتی خیال است.
از نتایج احتمالی این شتاب والدین برای رسیدن به آرامش آن است كه اگر انتخاب، اشتباه بود و ناهمخوانی و مشكلاتی در رابطه زوج وجود داشت با عقد زودهنگام، ناچار شوند به زندگی نامطلوب تن داده و یا درصورت از كف دادن طاقت، پس از سالها رنج و تحمل و مدارا بهدنبال طلاق رفته و تبعات و پیامدهای آن را پذیرا باشند؛ چنین است كه تعجیل برای رسیدن به آرامش خیال لزوماً ایشان را به هدف مطلوب نخواهد رساند.
از این رو بهتر است خانوادهها بعد از آشنایی اولیه اقدام به رفت و آمد خانوداگی كرده و در چارچوب شرع و عرف جامعه اجازه دهند دختر و پسر زیر نظر والدین با خصوصیات یكدیگر بیشتر آشنا شوند تا هم این آشنایی باعث كاهش تضادهای بعدی گردد و هم خانواده ها با رعایت عرف مرسوم راه آشنایی بیشتر را فراهم كنند.
انگیزهها و تمایلات احساسی و فرهنگی و شتاب برای عروس یا دامادكردن فرزند و نیز هراس از بههم خوردن نامزدی فضای تصمیمگیری عاقلانه را برای زوج جوان تنگ می کند
2- مقاومت در برابر حقیقت: گرچه خانوادهها پس از مراسم خواستگاری و انتخاب اولیه دختر و پسر، با معاشرت آنها برای شناخت بیشتر موافقت میكنند اما همیشه انصراف و پشیمانی ایشان از انتخاب را بهسادگی نمیپذیرند، غافل از آنكه پس از دوره شناخت با دوگزاره منطقی روبهرو هستیم كه یكی تایید و دیگری رد انتخاب است و دلیل منطقی وجود ندارد كه لزوما در انتظار تایید انتخاب باشیم، در حالی كه برخی انگیزههای احساسی و فرهنگی والدین را به انتظار تایید انتخاب مینشاند و پشیمانی فرزندشان از انتخاب را گونهای ناكامی و شكست میدانند؛ بهویژه اگر این پشیمانی (پشیمانی از انتخاب فرد خاص پس از دوره نامزدی) چندبار تكرار شود.
چه بسا همین انگیزهها و تمایلات احساسی و فرهنگی و شتاب برای عروس یا دامادكردن فرزند و نیز هراس از بههم خوردن نامزدی فضای تصمیمگیری عاقلانه را برای زوج جوان تنگ كند. چه خوب است اگر پدر و مادر پس از دوره شناخت به فرزند خود بگویند: اگر به انتخاب خود باور و اطمینان بیشتر یافتهای از انتخاب درست تو خوشحالیم و اگر از انتخاب خود پشیمان شدهای باز هم خوشحالیم كه به موقع متوجه مشكلات احتمالی شده و از یك زندگی مشترك ناموفق، بركنار ماندهای.
3- پخش اخبار: یكی از اشتباهات و عادات ناپسند فرهنگی برخی والدین آن است كه پیش از قطعی شدن مسئله انتخاب همسر، در حالیكه فرزندشان دوره شناخت نامزد را میگذراند دوست و فامیل را از انتخاب اولیه فرزندشان باخبر میسازند، همین امر سبب میشود كه اگر زن یا مرد جوان از انتخاب خود پشیمان شوند فضای مناسبی برای بیان آنچه در دل دارند، نیابند. گویا باید دلیل پشیمانی و نتایج شناخت نامزد را برای همه اطرافیان توضیح دهند.
قدری خودداری در بیان مسائل خصوصی خانواده و پرهیز از شتاب برای خبركردن دیگران از پیامد منفی رنج و فشار روحی برای فرزندان خواهد كاست.
گاه پیچیدگی و بزرگی این اشتباه در حدی است كه برخی خانوادهها شروع آشنایی و نامزدی زوج جوان را با یك مهمانی مفصل اعلام میكنند.
دوستی میگفت: پس از قدری معاشرت و شناخت نامزدم، از انتخاب خود پشیمان شده و خانواده را از پشیمانی و تغییر تصمیمم آگاه كردم، پس از آن از مادرم شنیدم: «نمیخوام چیه؟ من 200نفر را شام دادم!» سخن این مادر به خوبی نشانگر كاستیهایی است كه در آن حرف مردم، همچنان پیشتاز است و بر سعادت فرد ترجیح داده میشود.
مفیدتر است اگر در دوره شناخت نامزد، رفتار والدین، همواره به زوج نامزدشده نشان دهد كه بیش و پیش از هر چیز در انتظار نتیجه شناخت و تحقیق زوج از یكدیگر هستند
4- شتاب برای تداركات ازدواج: اگر هنگامیكه زوج نامزد شده در حال شناخت یكدیگر هستند، خانوادهها را در تدارك جشن و تهیه جهیزیه و گرفتن وام و... ببینند خود را در معرض یك عمل انجام شده مییابند و دوره نامزدی عملاً كاركرد واقعی و اصلی خودش (شناخت) را از دست داده و تبدیل به مقدمه ازدواج میشود. مفیدتر است اگر در دوره شناخت نامزد، رفتار والدین، همواره به زوج نامزدشده نشان دهد كه بیش و پیش از هر چیز در انتظار نتیجه شناخت و تحقیق زوج از یكدیگر هستند.
5- آسانگیری نابهجا: بارها شاهد بودهایم كه زن یا مرد جوان از برخی رفتار ناشایست نامزد و یا مشكلات ارتباطیاش با او نزد پدر و مادر شكایتمیبرد و از ایشان میشنود كه «خوب میشه.وقتی رفتید زیریكسقف درست میشه.»
روشن است كه نمیتوان در رؤیا و تخیل و آرمان خواهی مطلق زیست و توقع انسان كامل از همسر داشت اما هشدارهایی چون گرایش فرد به موادمخدر، وابستگیهای بسیار به خانواده، خسّت، عدمكنترل خشم، داشتن همنشینان ناشایست و تفاوتهای عمیق و وسیع فرهنگی و فردی و... مواردی نیست كه بهسادگی قابل چشم پوشی باشد و تنها زیر یك سقف رفتن مشكلی را حل نمیكند.
گاهی دیده شده كه برخی خانوادهها توقع دارند اختلالات روحی و مشكلات اخلاقی و رفتاری فرزندشان نیز با ازدواج برطرف شود! به بیان دیگر ازدواج را جایگزین مراجعه به روانپزشك و مشاور میدانند.
6- چشم پوشی از اهمیت مشاوره: به انتظار روزی هستیم كه افراد، با همان جدیت و باوری كه برای درمان مشكلات جسمی، به پزشكان متخصص مراجعه كرده و آماده پذیرش هر زحمت و هزینهای برای رسیدن به سلامت و بهبودی هستند، برای حل مسائل روحی و معنوی زندگی، مانند انتخاب همسر نیز مراجعه به روانشناس و مشاور را لازم بدانند.
7- نداشتن توانایی تفكیك مسائل: معاشرت محدود زن و مرد جوان در دوره نامزدی، گونهای وابستگی و تعلق خاطر ایجاد میكند (هر قدر هم كه برای خود تكرار كنند در دوره شناخت بهسر میبرند)این وابستگی و تعلق خاطر، زمانی دردسر ساز میشود كه زوج متوجه میشوند مشكلات جدی در رابطهشان دارند اما بهدلیل بندهای احساسی قادر به تصمیمگیری عاقلانه نیستند.
در این گونه شرایط برعهده والدین است كه فرزند را در تفكیك مسائل احساسی و عقلی یاری داده و به او یادآور شوند كه برای تن ندادن به زندگی فرسایشی و قربانی نشدن بهدلیل ازدواج اشتباه، باید دوره نقاهت روحی و احساسی و رنج دل كندن را تاب آورد.
8- به تأخیر انداختن آزمایشهای پزشكی: شایسته است انجام آزمایشهای پزشكی، پیش از آغاز مرحله شناخت مورد توجه قرار گیرد. گاه غفلت از این امر پیامدهای رنج آور و یا جبرانناپذیری را بهدنبال میآورد و آن زمانی است كه زوج جوان پس از اطمینان یافتن از هماهنگی و توافق فكری و فرهنگی و ایجاد وابستگی و باور به یكدیگر، نتیجه منفی آزمایش را مانع ازدواج خود میبینند.
به هنگام بازديد از يک بيمارستان روانى، از روان پزشک پرسيدم
شما چطور ميفهميد که يک بيمار روانى به بسترى شدن در بيمارستان نياز دارد يا نه؟
روانپزشک گفت:
...
ما وان حمام را پر از آب ميکنيم و يک قاشق چايخورى، يک فنجان و يک سطل جلوى بيمار ميگذاريم و از او ميخواهيم که وان را خالى کند.
من گفتم: آهان! فهميدم. آدم عادى بايد سطل را بردارد چون بزرگ تر است.
روانپزشک گفت: نه! آدم عادى درپوش زير آب وان را بر ميدارد... شما ميخواهيد تختتان کنار پنجره باشد؟
********
******
****
**
*
1. راه حل هميشه در گزينه هاي پيشنهادي نيست.
2. در حل مشکل و در هنگام تصميم گيري هدفمان يادمان نرود . در حکايت فوق هدف خالي کردن آب وان است نه استفاده از ابزار پيشنهادي.
3.همه راه حل ها هميشه در تير رس نگاه نيست.
اومد پیشم حالش خیلی عجیب بود فهمیدم با بقیه فرق میکنه
گفت: حاج آقا یه سوال دارم که خیلی جوابش برام مهمه
گفتم: چشم اگه جوابشو بدونم خوشحال میشم بتونم کمکتون کنم
گفت: من رفتنی ام!
گفتم: یعنی چی؟
گفت: دارم میمیرم
گفتم: دکتر دیگه ای، خارج از کشور؟
گفت: نه همه اتفاق نظر دارن، گفتن خارج هم کاری نمیشه کرد.
گفتم: خدا کریمه، انشاله که بهت سلامتی میده
با تعجب نگاه کرد و گفت: اگه من بمیرم خدا کریم نیست؟
فهمیدم آدم فهمیده ایه و نمیشه گول مالید سرش
گفتم: راست میگی، حالا سوالت چیه؟
گفت:
من از وقتی فهمیدم دارم میمیرم خیلی ناراحت شدم از خونه بیرون نمیومدم
کارم شده بود تو اتاق موندن و غصه خوردن
تا اینکه یه روز به خودم گفتم تا کی منتظر مرگ باشم
خلاصه یه روز صبح از خونه زدم بیرون مثل همه شروع به کار کردم
اما با مردم فرق داشتم، چون من قرار بود برم و انگار این حال منو کسی نداشت
خیلی مهربون شدم، دیگه رفتارای غلط مردم خیلی اذیتم نمیکرد
با خودم میگفتم بذار دلشون خوش باشه که سر من کلاه گذاشتن
آخه من رفتنی ام و اونا انگار نه
سرتونو درد نیارم من کار میکردم اما حرص نداشتم
بین مردم بودم اما بهشون ظلم نمیکردم و دوستشون داشتم
ماشین عروس که میدیم از ته دل شاد میشدم و دعا میکردم
گدا که میدیدم از ته دل غصه میخوردم و بدون اینکه حساب کتاب کنم کمک میکردم
مثل پیر مردا برا همه جوونا آرزوی خوشبختی میکردم
الغرض اینکه این ماجرا منو آدم خوبی کرد و ناز و خوردنی شدم
حالا سوالم اینه که من به خاطر مرگ خوب شدم و آیا خدا این خوب شدن و قبول میکنه؟
گفتم: بله، اونجور که یاد گرفتم و به نظرم میرسه آدما تا دم رفتن خوب شدنشون واسه خدا عزیزه
آرام آرام آرام خدا حافظی کرد و تشکر، داشت میرفت گفتم: راستی نگفتی چقدر وقت داری؟
گفت: معلوم نیست بین یک روز تا چند هزار روز!!!
یه چرتکه انداختم دیدم منم تقریبا همین قدرا وقت دارم. با تعجب گفتم: مگه بیماریت چیه؟
گفت: بیمار نیستم!!
هم کفرم داشت در میومد و هم از تعجب داشتم شاخ دار میشدم گفتم: پس چی؟
گفت: فهمیدم مردنیم، رفتم دکتر گفتم: میتونید کاری کنید که نمیرم گفتن: نه گفتم: خارج چی؟ و باز گفتند : نه! خلاصه حاجی ما رفتنی هستیم کی اش فرقی داره مگه؟
باز خندید و رفت و دل منو با خودش برد...ا
متوجه شدهاید زمانهایی كه احساس كردهاید در اوج خوشبختی، رفاه و آسایش هستید و بخصوص موفق شدهاید رضایت آنهایی را كه برایشان ارزش خاص قایل هستید، كسب كنید...
گاهی اما یك چیزی از درون، قلقلكتان میدهد و یك جورایی نیشگونتان میگیرد و خلاصه، ساز مخالف میزند؟
البته در این گونه موارد ما معمولا به روی خودمان نمیآوریم و تلاش میكنیم كه احساس خوبمان را حفظ كنیم، با خود فكر میكنیم كه حیف است اجازه دهیم چیزی احساس خوبمان را خراب و مخدوش كند و شاید آگاهانه میپذیریم كه این جور جاها اشكالی ندارد قدری هم خودمان را گول بزنیم؛ خوب، به جایی كه برنمیخورد!
متوجه شدهاید زمانهایی كه احساس كردهاید در اوج خوشبختی، رفاه و آسایش هستید و بخصوص موفق شدهاید رضایت آنهایی را كه برایشان ارزش خاص قایل هستید، كسب كنید...
گاهی اما یك چیزی از درون، قلقلكتان میدهد و یك جورایی نیشگونتان میگیرد و خلاصه، ساز مخالف میزند؟
البته در این گونه موارد ما معمولا به روی خودمان نمیآوریم و تلاش میكنیم كه احساس خوبمان را حفظ كنیم، با خود فكر میكنیم كه حیف است اجازه دهیم چیزی احساس خوبمان را خراب و مخدوش كند و شاید آگاهانه میپذیریم كه این جور جاها اشكالی ندارد قدری هم خودمان را گول بزنیم؛ خوب، به جایی كه برنمیخورد!
اما همیشه این جور نیست كه احساس خوبمان بر احساس بد بچربد. گاهی قلقلكها آن قدر شدید است كه شما به طور ناخودآگاه نسبت به آن واكنش نشان میدهید. راستی كجای كار میلنگد؛ این احساس بد، از كجا ناشی میشود؛ این صدا و ساز مخالف، در واقع ندای درون شما، دقیقا چه میخواهد بگوید؟
مثل اینكه زیاد هم خوشبخت نیستید، آیا خودتان هم از جایی كه در آن قرار دارید و آنچه به دست آوردهاید؛ از شغل، خانه، امكانات زندگی، تربیت فرزندان و ... راضی هستید یا صرفا رضایت و خوشنودی دیگران برایتان ارزشمند بوده است؟
در این میان، تا چه اندازه دل مشغولیها، دغدغهها و شور و اشتیاق خودتان جایگاه داشته است؛ نكند برای رسیدن به ارزشهایی كه دیگران به نوعی به شما تحمیل كردهاند، بر ارزشهای خودتان خط كشیدهاید؟ اتفاقی كه ما معمولا به آن تن میدهیم و آن را عادی و طبیعی میشماریم.
اما واقعیت این است كه هر از گاهی احساس یكنواختی، درجازدن و نوعی افسردگی و ناخشنودی قلبی شما را سخت آزرده خاطر میسازد؛ به گونهای كه روند زندگی شما به شدت تحت تاثیر آن قرارمیگیرد. چرا كه احساس میكنید بر مبنای آنچه خواسته اید و نیاز داشتید عمل نكردهاید.
راستی چرا و به چه قیمتی دیدگاههای خودتان را كه طی روندی به آن رسیده بودید؛ نادیده انگاشتید؟ درست است شاید باد برای رسیدن به ساحل، كشتی شما را همراهی نمیكرد؛ اما آیا امكان پارو زدن هم نبود؛ آیا تلاشی كردید؟ حتی وقتی احساس كردید كه كشتی شما به درد نمیخورد، از آن بیرون پریدید كه شاید با شناكردن خود را به ساحل برسانید؟
یا شاید فكر كردید با پیروی از ارزشهای دیگران، حس پشتیبانی آنها را برمیانگیزید؟ اما یك ضربالمثل سوئدی میگوید آنچه در بازوی خود دارید بهترین پشتیبان و یاریرسان شماست.
ممكن است از اینكه در معرض داوری دیگران قرار بگیرید و محكوم شوید، ترسیدهاید و ترجیح دادهاید دیگران را خوشنود سازید؛ اگرچه خود رابه حساب نیاورده و به نیازهایتان توجه نكرده باشید.
به این گونه، در واقع اجازه دادهاید روزها به ماهها و ماهها به سالها بدل شوند؛ بدون اینكه هویتی كه خود خواستهاید در شما قدرت بروز و نمود یابد.
اما بالاخره باید خودت یا كس دیگری پیدا شود كه شیپور بیدارباش برایت بزند تا بقیه عمرت هم در خواب نباشی...اما به واقع، چه مسایلی باعث میشود ما به خواستهها و نیازهای درون بیتوجه باشیم.
دكتر فیلیپ مكگرا، معتقد است كه بخش اعظم این فراموشی خویشتن، به این دلیل است كه جهان ما به سرعت به سوی نقطهای غیرقابل كنترل پیش میرود. جهان به سوی نقطهای شتاب گرفته است كه ما را غرق دادههایی از بیرون میكند تا جایی كه نمیتوانیم یا نمیخواهیم صداها و پیامهای درون را بشنویم. ما در هجوم جهان، خودمان را گم كردهایم.
وجود اینترنت، داشتن دو یا سه شغل باعثشده كه ما بیشتر از گذشته، خودمان را از خود بدزدیم. بچهها با برنامهریزی دقیق و بیوقفه از مدرسه به كلاسهای مختلف و فعالیتهای گوناگون میپردازند و فقط سعی دارند آنها را بگذرانند و زندگی تنها یك روند گذران عمر دارد...
سوار بر چرخ فلكی هستیم كه به سرعت میچرخد، آنقدر سریع كه فرصت پیادهشدن را به ما نمیدهد و ما در واكنش فقط سعی میكنیم تاببیاوریم و پرتاب نشویم.
اگر تصادفا لحظهای آرام و بیكار باشید از این فرصت استفاده نمیكنید تا كمی بر خودتان متمركز شوید و فكر كنید. در عوض، عصبی، پراسترس و وحشتزده هستید و گویا به دنبال چیزی یا كسی میگردید كه به شما بگوید چكار كنید. شما آن قدر گرفتار كارهای شاق متفاوتی هستید كه حتی فكر نمیكنید به چه نیاز دارید و به چه چیز اهمیت میدهید.
دلیل وجود احساس این همه خستگی، افسردگی، نگرانی و غمگینی این است كه خود واقعیتان را نادیده گرفتهاید كه نتیجهاش یك زندگی تكراری و یكنواخت است. بدتر از همه اینكه فكر میكنید هیچ كاری از دستتان برنمیآید تا این زندگی سراسر اضطراب و نگرانی را تغییر دهید.
دكتر مك گرا تاكید میكند اگر ذهنت كار نمیكند و مثل سابق هوشیار نیستی، پیر و خرفت نشدهای، بلكه خویشتن حقیقیات را دفن كردهای. این جنگیدن برای تنفس است.
اگر بدگمانی، بیعلاقگی، ناامیدی و بدبینی مشخصات مجموعه عواطف تو شدهاند به این علت است كه خودت را و آنچه را كه انجام میدهی، به آن فكر میكنی و در راس اولویتهای خود قرار میدهی چیزهایی هستند كه دیگران از تو انتظار دارند، پس مبتلا به عفونت جعل هستی. یعنی خویشتن واقعیات به انبوهی از امور نادرست آلوده شده است كه باعث میشود خودت را نادیده بگیری و در عوض خویشتن كاذب خلق كنی.
نادیده گرفتن خود حقیقی و واقعی میتواند به معنای واقعی شما را بكشد. بله دقیقا به معنای واقعی؛ كه اگر خود واقعی را نادیده بگیرید، كل سیستم آنقدر آشفته میشود كه به سادگی فرسوده میشود و آنگاه بیشتر از سن واقعی پیر و سالخورده میشوید.
اگر خودتان را وادار كنید كه كسی باشید كه نیستید، تاوان سنگینی در قبال آن خواهید پرداخت. تا كی میخواهید این گونه بپندارید كه تمركز بر خود و آنچه میخواهید، خودخواهی است. قطعا اگر با چیزی به هیجان میآیید و زندگیتان شور و شوقی پیدا میكند، نسبت به خودتان و آنچه انجام میدهید احساس خوبی دارید؛ به احتمال قوی با خویشتن واقعی خود هماهنگ هستید.
فرصتها را از دست ندهید. هركس هویتی منحصر به فرد دارد و قطعا خود شما هویت واقعی خود را بهتر از دیگران میشناسید. اگر برای بروز هویت منحصربه فرد خود مبارزه نكنید هیچكس این كار را نمیكند.
پرنده باید پرواز كند، نقاش باید نقاشی كند، معلم باید درس بدهد، موسیقیدان باید بنوازد، معمار باید معماری كند و ... در شما نیز چیزی وجود دارد كه باید قدرت ظهور و نمود یابد. پس تلاش كنید و برای خود فرصت و زمان لازم را فراهم و مهیا سازید تا قادر باشید دقیقتر و صمیمانه تر، خود را در پرتو نور خورشید ببینید.
وقتی دو نفر با هم آشنا می شوند، اوایل رابطه، فاصله هایی با هم دارند كه ناشی از خجالت و رودربایستی و عدم شناخت یكدیگر و نبود صمیمیت است؛ اما هر چه این ارتباط پیش می رود، فاصله كمتر می شود و بعد از ازدواج می توان گفت فاصله كاملا از بین می رود و زن و شوهر به هم نزدیك می شوند.
اما گاهی شوخ طبعی زیاد باعث دلخوری می شود. وجود شوخی در زندگی مشترك لازم است و نبود آن و خشكی رفتار همسران با هم می تواند مشكل ساز شود.
كسانی هستند كه زندگی را نیز شوخی می گیرند و هیچ اتفاقی نمی تواند آنها را ناراحت كند و در واقع افراط می كنند. معمولا همسران این دسته آنها را بی مسوولیت می دانند؛ چون هیچ وقت نگران مشكلات و اتفاقات نیستند و همسرشان مجبور است به جای آنها هم نگران باشد.
همسران كسانی كه زندگی را شوخی می گیرند و در مسائل مهم زندگی جدیت ندارند، به مرور عصبی و پرخاشگر می شوند. افراد شوخ طبع چون می توانند استرس و اضطراب را براحتی از خود دور كنند، با كمی تغییر در رفتارشان می توانند به همسرشان آرامش دهند نه این كه با شوخی گرفتن همه چیز او را عصبی كنند. این افراد می توانند از آرامش شان در جهت مثبت استفاده كنند.
دسته ای دیگر از افراد شوخ طبع، مسخره كردن را با شوخی اشتباه می گیرند. همسران این افراد اعتماد به نفس خود را از دست می دهند؛ چون دائما در حال مسخره شدن هستند. این افراد از اشتباهات لغوی تا زمین خوردن یا نقاط ضعف افراد نمی گذرند و آنها را به سخره می گیرند. این كار موجب افزایش تنش در جمع و كاهش سطح بهداشت روانی می شود و در همسران باعث از بین رفتن دوستی و محبت بین آنها خواهد شد.
دسته ای دیگر از افراد شوخ طبع، كسانی هستند كه در عین شوخ طبعی با مسوولیت و جدی اند و به دیگران و بخصوص همسرشان احترام می گذارند و مواظبند با شوخی، كسی را ناراحت نكنند. این افراد با شوخ طبعی خود به دیگران آرامش می دهند و باعث می شوند دیگران در كنار آنها شاد باشیند
شوخی یا بیان دلخوری ها ؟
بعضی افراد برای این كه اعتراض ها و ناراحتی های خود را بیان كنند، از راه شوخی وارد می شوند و با جمله های كنایه آمیز حرف خود را می زنند. این كار تا جایی كه به بی احترامی و مسخره كردن نینجامد، اشكالی ندارد.
شما باید در رفتار همسرتان دقت كنید و از شوخی های او متوجه منظورش بشوید، اما این دقت نباید تبدیل به یك وسواس شود، طوری كه هر شوخی را به منظور ناراحتی برداشت كنید. كسی كه دلخوری هایش را با شوخی بیان می كند، شاید در گفتن مستقیم آن دچار مشكل است و شاید هم دوست ندارد راجع به این موضوع بحث كند.
او فقط می خواهد ناراحتی اش را بیان كند. یادتان باشد كه شما باید آنقدر با همسرتان دوست باشید كه بتوانید براحتی ناراحتی های خود را به او بگویید و همسرتان نیز با شما این گونه باشد. پس از كنایه زدن بپرهیزید؛ اما بیان دلخوری ها در قالب شوخی برای زمانی كه نمی توان براحتی حرف دل را زد، می تواند یك راه باشد كه البته نباید در آن افراط كرد.
لابد شنیدهاید كه فلانی آدم آویزانی است؛ یعنی همیشه محتاج توجه، بخشش، محبت یا حتی پول و امكانات دیگران است خدا نكند همسر كسی چنین خلق و خویی داشته باشد چون كار از عشق و عاشقی میكشد به كینه و نفرت.
برخلاف تصور بعضی که عزت نفس یا همان مناعت طبع را شکلی از غرور تعبیر میکنند ، عزتنفس رفتاری است که دقیقا باعث استحکام روابط زناشویی میشود. زن یا مردی که از عزت نفس کافی برخوردار نیست، برای رفتارها، برنامهها و خواستههای فردیاش تعریف مشخصی ندارد و درست به همین دلیل نمیتواند حقی هم برای همسرش قائل شود.
در واقع کسی که احترامگذاشتن به خودش را یاد نگرفته است، نمیتواند به دیگری هم احترام بگذارد و نیازها و خواستههای او را محترم بشمارد
خواهشهای مكرر: همیشه انتظاراتی در طرفین وجود دارد (مثل خرید هدیه، بودن در کنار هم، پاسخگفتن به نیازهای عاطفی و...) اما خواستن و بهزبانآوردن این خواستهها به شكل مكرر و با اصرار، نشاندهنده کمبود یا نبود مناعت طبع است.
همیشه همینجا باش! جای شکی نیست که عشق و علاقه ما بههم، احساس نیاز به بودن در کنار یكدیگر را ایجاد و تقویت میکند اما گاهی این علاقه به حسی بیمارگونه تبدیل میشود که آزادی طرف مقابل را از او میگیرد.
شك میكنم پس هستم! وقتی عزت نفسمان را از دست میدهیم یا اصلا این ویژگی رفتاری را نداریم، دائما به همه رفتارهای طرف مقابل شک میکنیم. برای برطرفکردن این شک و تردید هم مدام او را سؤالپیچ میکنیم.
كی گفته تو مهمی؟ بیتوجهی به تواناییها، تشویق و تعریفنکردن از طرف مقابل، بیتوجهی به خواستههای او به عمد، نشاندهنده مناعت طبع پایین ماست چون دوست نداریم یا نمیخواهیم تواناییهای همسرمان را ببینیم و جدی بگیریم.
ایستادن روی خط مرز؛ بسیاری از اختلافات زناشویی، ناشی از بیتوجهی به حریم شخصی طرف مقابل است. این حریم باید محترم شمرده شود. زن یا شوهری که مناعت طبع ندارد، با حضور دائمیاش- چه بهصورت فیزیکی و چه با تلفنکردنهای مکرر یا هر شیوه دیگر آرامش طرف مقابل را به هم میزند.
حساب واقعا حسابه؟ وقتی مناعت طبع از وجودمان پر میکشد، جیبهایمان از هم جدا میشود و تو و من وارد زندگی میشود.
دو دوتا گاهی 5 تا گاهی كمتر! اگر در مقابل هر کار یا محبتی که برای طرف مقابل انجام میدهیم، انتظار تلافی داشته باشیم و حسابگری کنیم، مطمئن باشیم، مناعت طبعمان را فراموش کردهایم.
نسخه اولیه برای درمان!
برای نشاندادن محبتمان به طرف مقابل، چوبخط نگذاریم اما به پای او هم نیفتیم؛ مثلا اگر برای همسرمان هدیهای میخریم، انتظار تلافی با خرید هدیهای به ارزش همان هدیه را نداشته باشیم
اما اگر با بیتوجهی او روبهرو شدیم، شیوه نشاندادن علاقهمان را تغییر بدهیم. به این ترتیب، نه دچار افسردگی- ناشی از بیتوجهی همسرمان- میشویم و نه اینکه با تکرار محبتمان به همان روش، احساس میکنیم خوار و ذلیل شدهایم. با این روش، هم مناعت طبعمان را حفظ کرده و اعتراضی نکردهایم و هم با بیتوجهی به او، به روابط مان آسیب نزدهایم؛ فقط روش ابراز محبتمان را تغییر دادهایم.
اینجا اتاق من است؛ اول در بزن
همانطور که دوست داریم خلوت و آرامشمان به هم نخورد، برای همسرمان هم احترام قائل شویم و با رفتارمان خلوت او را به هم نزنیم؛ حتی اگر خیلی احساس تنهایی کردیم. یکی از نشانههای عزت نفس، محترمشمردن خلوت و آرامش طرف مقابل و احترامگذاشتن به خواسته اوست.
نقزدن، قهرکردن، بیتوجهی، تلافیکردن به هر شکل ممکن، کجخلقی و لجبازی و... همگی از نشانههای نداشتن مناعت طبع است.
اگر زمانی که همسرمان برنامهای دارد و نمیتواند در کنار ما باشد، ما هم برنامهریزی کنیم و آن ساعتها را در منزل نباشم یا باشیم و به کارهای شخصی و موردعلاقهمان بپردازیم، دیگر مشکلی پیش نخواهد آمد.
یک نکته را هم یادمان باشد؛ انجام کارهای شخصی یا نیاز به تنهابودن در ساعتهایی از روز، الزاما به معنی بیتوجهی همسرمان به ما نیست بلکه نیازی ضروری است که باید برآورده شود. پس با رفتارهای نادرست خود، آزادی طرف مقابل را از او نگیریم.
چرا عاقل كند كاری...؟
هرچهقدر عزت نفسما پایینتر باشد، به همان نسبت به آنچه آزارمان میدهد، واکنشهای تندتر و غیرمنطقیتری نشان میدهیم.
در واقع مناعت طبع، بلندنظریای به فرد میدهد که مانع از بروز واکنشهای نامناسب در مقابل ناملایمات میشود؛ بنابراین به جای جر و بحث میتوانیم خیلی راحت از همسرمان گله کنیم و از او درباره رفتارش توضیح بخواهیم یا با یک تذکر آرام -اما مؤثر- او را متوجه اشتباهاش کنیم.
من گدا نیستم
بعضی از ما معیار سنجش عشق و محبت همسرمان را میزان و نحوه پاسخگفتن او به نیازهای مادی و گاهی نیازهای معنوی غیرمنطقیمان میدانیم. مثلا منتظریم او به جای اینکه به کارهایش برسد، همیشه پیشمان باشد. این توقع نه تنها کاملا غیرمنطقی است بلکه در طرف مقابل احساس اسارت ایجاد میکند.
بدتر از همه هم اینکه این خواستهها را دائما تکرار كرده و از همسرمان محبت گدایی کنیم. یادمان باشد نیازی که بهدنبال درخواست- آن هم درخواست مکرر- برآورده شود، از روی عشق و علاقه نیست و به دلیل ترس یا اجبار برآورده شده است
ماشینحساب را خاموشكن
یکی دیگر از نشانههای مناعت طبع، اشتراک اقتصادی است؛ به ویژه اگر زن هم شاغل باشد. اگر زن و مردی از عزت نفس برخوردار باشند، به جای جدا کردن حساب زندگیشان از هم، حسابشان را مشترک میکنند
منم همینطور!
یکی از شیرینیهای زندگی مشترک، شناختن علایق طرف مقابل و علاقهمندشدن به آنها به صورت واقعی و نه تصنعی است. این یعنی نشاندادن علاقهمان به طرف مقابل، احترامگذاشتن به عقیده او، توجه به خواستههای او و در یک کلام احترام به همسر.
مثلا اگر همسرمان به ورزش یا سرگرمی خاصی علاقه دارد، به جای اینکه این علاقه او را دلیلی برای جدایی او از خودمان بدانیم، با همسرمان همراه شویم.
من هم بلدم!
طبیعی است که همه ما همه کارها را بلد نیستیم اما مهم آن است که بهخاطر عشق و علاقه به طرف مقابل، برخی کارها را یاد بگیریم. بیتوجهی- آن هم بیتوجهی عمدی به خواستههای طرف مقابل- نشانه مناعت طبع نیست بلکه برعکس، بیاموزیم تا علاقه مان را به همسرمان نشان بدهیم
همهپرسی خانوادگی!
خودرأیی، تصمیمگیری بدون مشورت، تکروی و... ، نشاندهنده کمبود این عزت نفس است. از طرفی نشان میدهد با تنگنظری میخواهیم همه کارها را به نام و با تلاش خودمان ثبت کنیم و اصلا به حضور و نظر طرف مقابل اهمیت ندهیم. تصمیمگیریهای دو نفری را از همین حالا شروع کنیم.
عزتنفس رفتار مثبتی است که اولا باعث سلامت روحی- روانی خودمان میشود چون به پای طرف مقابل نمیافتیم و با رفتار عاقلانه و منطقیمان خوار و ذلیل نمیشویم؛ در ثانی این مناعتطبع، ارتباط سالم، منطقی و محترمانهای را بین ما بهوجود خواهد آورد.
سلام بر همه دوستان عزیزم
تو زندگیم به این مطلب خیلی اعتقاد دارم،به نظرم زندگیی خوش و شیرین هست که در اون زن و شوهر هم دیگر رو درک کنن.این مطلب هم در این مورد هستش،امیدوارم به دردتون بخوره
اصولاً در هر زندگی عشق و محبت از ستونهای اصلی نظام خانواده است كه در بعضی خانواده ها بعد از مدتی از زمان ازدواج دچار مسائل و مشكلاتی می شود كه اگر به آن توجه اساسی نشود به مرور باعث از هم پاشیدن زندگی خانوادگی می شود.یکی از مسائل مشکل ساز،عدم درک مناسب از همسر است .در این مقاله راهکارهایی برای درک بهتر خانم ها از روحیات شوهرشان ارائه می شود.
1. وقتی از همسرتان می خواهید که کاری را انجام دهد، بهتر است بگویید: «می شود این کار را انجام بدهی؟» نه این که «می توانی این کار را انجام بدهی؟» بیشتر زنان در این مواقع از کلمه «می توانی» استفاده می کنند. چرا که به نظر می رسد مؤدبانه تر باشد. ولی در این صورت شما از همسرتان درباره توانایی های او سؤال می کنید تا این که به او بگویید کاری را انجام دهد. مردان ترجیح می دهند که درخواست شما مستقیم باشد نه این که با ایما و اشاره، مطلبی به آنها فهمانده شود.
2. رک و مستقیم با آنها صحبت کنید: سعی کنید که دقیقاً آنچه را که مد نظر دارید به شوهرتان بگویید و تنها به سرنخ ها و نشانه ها نپردازید. فراموش نکنید آنها مثل شما حس ششم قوی ندارند!
3. این را درک کنید زنان بیشتر از مردان به گوش دادن بها می دهند: برای این که گوش دادن به صحبت های طرف مقابل در حکم راهی برای بیان کردن عشق و علاقه و حتی منعکس کننده یک ارتباط است. ولی برای یک مرد هرگز این طور نیست.
4. وقتی که به صحبت شما گوش می دهد از او تشکر کنید: مردان به این نوع تأیید از جانب شما احتیاج دارند، خصوصاً اگر در حیطه روابط نیز باشد. چون اغلب گمان می کنند قادر به درک نیازها و خواسته های همسرشان نیستند و تشکر شما، این ابر سیاه را از افکار آنها پاک می کند!
مردان ترجیح می دهند که درخواست شما مستقیم باشد نه این که با ایما و اشاره، مطلبی به آنها فهمانده شود
5. مختصر و مفید صحبت کنید: مردان توجه و علاقه چندانی به جزئیات اطراف خود ندارند. مثلاً برای آنها مهم نیست که پرده های خانه دوست شما چه رنگی است یا چند تار مویی را که اخیراً در وسط موهایتان رنگ کرده اید به شما می آید یا نه. پس سعی کنید از مرد خود چنین انتظاری را نداشته باشید. چون با این کار لطف بزرگی به زندگی زناشویی خود کرده اید!
6. آنقدر بپرسید تا نظرش را واضح به شما بگوید: مثلاً برای خرید لباس، گاهی از او می پرسید که نظرش در مورد رنگ لباس چیست و او می گوید «هر چه تو می پسندی، من هم می پسندم.» اما بعد از خرید لباس رنگش را چندان نپسندد. بنابراین قبل از خرید و هر کار دیگری که نظر او برایتان اهمیت دارد، نظر دقیق و واقعی او را جویا شوید تا در آینده دچار مشکل نشوید.
شوهرتان را درک کنید
7. به او نگویید: «تو هیچ وقت به حرفهایم گوش نمی دهی!» این کار دقیقاً مساوی است با آغاز یک سلسله احساس تحقیر و ناپختگی در همسرتان، که آغاز ایرادگیری وی از شما خواهد بود.
8. در نهایت در حضور اطرافیان از او به خاطر درک والایش، تشکر کنید. از این که او همیشه به شما گوش می دهد و این که چقدر خوب شما را درک می کند. شما فقط امتحان کنید؛ معجزه می کند.
زن هم زنای قدیم
صبح ساعت 5
قدیم: به آهستگی از خواب بیدار میشود. نماز میخواند و سپس به لانه مرغها
میرود تا تخم مرغها را جمع کند
جدید: مثل خرچنگ به رختخواب چسبیده و خر و پف میکند.
صبح ساعت 6
قدیم: شیر گاو را دوشیده است ، چای را دم کرده است ، سفره صبحانه را
باعشق و علاقه انداخته و با مهربانی مشغول بوسیدن صورت آقای شوهر است تا
از خواب بیدار شود.
جدید: بازهم خوابیده است
صبح ساعت 7
قدیم: مشغول مشایعت آقای شوهر است که از در خانه بیرون می رود و هزار تا
دعا و صلوات برای سلامتی شوهر کرده و پشت سرش به او فوت میکند.
جدید: هنوز کپیده است.
صبح ساعت 11
قدیم: مشغول رسیدگی به بچه ها و پاک کردن لپه برای درست کردن ناهار است.
جدید: تازه چشمانش را با هزار تا ناز و عشوه باز کرده و در با دست در حال
بررسی جوش های روی کمرش است
ظهر ساعت 12
قدیم: مشغول مزه کردن پلو به جهت تنظیم نمک آن است.
جدید: در حال آرایش کردن با همسایه طبقه بالا در مورد انواع پازیشن های
جدید جهت چیز صحبت میکند
ظهر ساعت 13
قدیم: در حال شستن جوراب و لباسهای آقای خانه درون طشت وسط حیاط خلوت میباشد.
جدید: در حال روشن کردن ماشین لباسشویی ، ماشین ظرفشویی و البته غرغر کردن است.
ظهر ساعت 14
قدیم: در حال مالیدن پای آقای شوهر که برای خوردن ناهار به خانه آمده است
میباشد. جهت حض جمیل بردن آقای شوهر ، دامن گل گلی خود را پوشیده است.
جدید: در حال انداختن یک غذای آماده درون میکرفر بوده و در همان حال در
حال تماشای FashionTV میباشد.
ظهر ساعت 15
قدیم: در حال جارو کردن حیاط خانه و تمیز کردن لانه مرغها و بردن علوفه
برای گاوشان میباشد.
جدید: با یکی از دوستانش به پاساژ صدف برای خرید رفته است.
عصر ساعت 16
قدیم: مشغول شستن پاهای کودکشان است که به دلیل دویدن در کوچه خونی شده است.
جدید: در حال پرو کردن لباسهای خریداری شده است. در همان حال هم نیم
نگاهی هم به شکم خود دارد که جدیداً چاقی را فریاد میکشد.
عصر ساعت 17
قدیم: دم در خانه ایستاده است تا آقای شوهر بیاید.
جدید: در لابی نشسته است تا با آقای شوهر به خرید برود.
عصر ساعت 18
قدیم: برای شوهر خود چای آورده و مانند یک خانم کنار شوهرش در حال صحبت با او است.
جدید: از این مغازه به آن مغازه شوهر بیچاره خود را میبرد.
شب ساعت 19
قدیم: سفره شام را انداخته و شوهر را برای خوردن شام دعوت میکند.
جدید: هنوز در حال خرید است.
شب ساعت 20
قدیم: در حال شستن ظروف شام ، کنار حوضه خانه است.
جدید: کماکان در حال خرید است.
شب ساعت 21
قدیم: در حال چاق نمودن قلیان آقای همسر میباشد.
جدید: در رستوران ، پیتزا میل میفرمایند.
شب ساعت 22
قدیم: رختخواب ها را پهن کرده است برای خوابیدن . در حال ریختن گل سرخ
روی متکای آقای خانه است تا خوش بو شود.
جدید: در حال غرغر کردن بر سر وضعیت ترافیک است.
شب ساعت 23 و 24
قدیم: …
جدید: در حال مشاهده ماهواره هستند ایشون ، لطفاً مزاحم نشوید
برای دوران نامزدی مدت خاصی را نمی توان معین کرد، بلکه به موقعیت و سلیقه افراد بستگی دارد. اما می توان گفت اگر وضعیت خاصی مانند ادامه تحصیلات و گذراندن دوران سربازی و غیره… وجود نداشته باشد و دختر و پسر و خانواده هایشان آمادگی لازم را برای عروسی به دست آورده باشند، مدت خیلی طولانی این دوران می تواند مشکلاتی را به وجود آورد.واقعا چه تعداد از روابط ناسالم پایان گرفته بود تنها اگر طرفین معنای «در کنار یکدیگر بودن» را درک کرده بودند و با مسائل و موضوعاتی روبرو می شدند که به طور معمول از رویارویی با آن اجتناب می کنند. این مقاله به شما کمک می کند تا عواقب مثبت و منفی نامزدی طولانی با شخص مورد علاقه تان را بهتر بشناسید و در جهت تصمیم درست برای سپری کردن این دوران کوشش کنید.ویژگی هائی که باعث می شوند، عاشق کسی شوید و یا از دیدن او لذت ببرید، ممکن است کافی نباشد تا هماهنگی همیشگی شما را بعد از شروع زندگی مشترک تضمین کند. ممکن است، دریابید که سبک زندگی شما و همسرتان با یکدیگر هماهنگی و همخوانی ندارند و این چیزی است که هرگز نمی توانستید بفهمید مگر آنکه روابط نزدیکتری(در دوران نامزدی) داشته باشید…
جنبه های مثبت نامزدی طولانی
در نامزدی های طولانی شما قسمتهایی از شخصیت همسرتان را خواهید شناخت که به طور معمول امکان نداشت بر آنها آگاهی یابید، مگر آنکه با هم زندگی کنید. برای شناخت شخصی که به طور متناوب و نه پیوسته او را می بیند، هیچ راهی بهتر از اینکه عملاً با او رفت و آمد کنید، وجود ندارد.
عشقولانه
در دیدارهای کوتاه افراد، اغلب بهترین رفتارشان را نشان می دهند، اما واقعیت در زمان طولانی تر با روابط صمیمانه تر، آشکار می شود. هنگامی که با کسی زندگی می کنید، عادتها، نگرش ها و رفتارهائی را از او می بینید که هرگز از او سراغ نداشتید. چرا که او را در محل زندگی و یا به عبارتی «منطقه امن» او که همانا خانه اش باشد، می بینید. او را هنگامی که خسته، مریض، عصبانی و مأیوس است، می بینید. زندگی مشترک قدرت و خویشتن داری می طلبد و ایجاب می کند که طرفین، سازش و انعطاف پذیری هائی از خود نشان دهند. تنها با زندگی مشترک است که طیف کامل تری از عکس العمل های احساسی و روحی شریک زندگیتان بر شما فاش می شود.از سوی دیگر ویژگی هائی که باعث می شوند، عاشق کسی شوید و یا از دیدن او لذت ببرید، ممکن است کافی نباشد تا هماهنگی همیشگی شما را بعد از شروع زندگی مشترک تضمین کند. ممکن است، دریابید که سبک زندگی شما و همسرتان با یکدیگر هماهنگی و همخوانی ندارند و این چیزی است که هرگز نمی توانستید بفهمید مگر آنکه روابط نزدیکتری(در دوران نامزدی) داشته باشید.همچنین در این دامنه زمانی در می یابید که قابلیت و توانائی همسرتان در خلق ارتباط حقیقی و کانونی گرم، به چه میزان است.
جنبه های منفی نامزدی طولانی
باید بدانیم احتمال پیدایش آفت در این دوران وجود دارد. این آفتهای احتمالی نسبت به جوامع و خانواده های گوناگون، یکسان نیست؛ ..........
بقیه در ادامه مطلب...
ادامه مطلب...
بهتر نیست در شرایط زیر ازدواج نکنیم؟ وقتی که همش امواج منفی ساطع میکنیم!
• اگر یکی از شما به طور خستگی ناپذیری چنین سوالاتی را مطرح میکند : “مطمئنی که دوستم داری؟” یا ” واقعا برایت اهمیت دارم؟” (تیپ تایید خواه)
• اگر زمانی که با هم هستید، بیشتر وقت شما به جر و بحث و مخالفت میگذرد. (رابطه عشق – تنفر)
• اگر با وجود اینکه زمان بسیاری را با هم میگذرانید، واقعا یکدیگر را به عنوان یک فرد نمی شناسید یا با افکار یکدیگر ارتباط برقرار نمیکنید.
• اگر با پدر یا مادر خود رابطه خوبی ندارید و همسر آینده شما “درست شبیه” این والد نامطلوب شما است.
• اگر دلیل ازدواج شما، یافتن کسی است که برایتان “مادری” یا “پدری” کند.
• اگر احساس میکنید که تصمیم به ازدواج از طرف پدر یا مادر همسر آینده تان به شما تحمیل شده است.
• اگر مدام جملاتی مانند این در سرتان میچرخد: “شاید همه چیز بعد از ازدواج درست شود”
• اگر فرد مورد نظرتان میخواهد که همه دوستان قدیمی خود را ترک کنید و یک زندگی اجتماعی تازه برپا کنید. (تیپ مالکیت طلب)
• اگر او همه تصمیمهای مهم در رابطه با شما را به تنهایی اتخاذ میکند و شما از این کار بسیار ناخشنودید. (تیپ فرمانده)
• اگر بعد از یک گفتگوی رو راست با خودتان به این نتیجه رسیدید که تنها به خاطر مسائل جنسی با او ازدواج میکنید.
• اگر او بارها “از کوره در میرود” و در کنترل خلق و خوی خود ناموفق است.
• اگر احساس میکنید برای ازدواج، توسط فرد مورد نظرتان تحت فشار قرار گرفته اید.
• اگر این فرد شما را از نظر جسمی یا روحی آزار میدهد.
• اگر یک روز کامل (و بدون تلویزیون) را تنها با این شخص گذرانده اید و متوجه شده اید که روزی غیرقابل تحمل داشته اید.
در نهایت، سه توصیه برای شما دارم که میتوانند در جلوگیری از ازدواج با چنین خصوصیاتی مفید باشند :
۱. بیاموزید که این ویژگیها را در خود و دیگران تشخیص دهید و تا حد امکان قبل از ازدواج، به دنبال درمان آن باشید. به خاطر داشته باشید که ازدواج مشکلات شخصیتی را حل نمیکند که هیچ، در بسیاری از موارد آنها را شدیدتر هم میکند.
۲. در سن پایین ازدواج نکنید، که در واقع منظورم زیر ۲۳ سال است.
۳. قبل از ازدواج به خوبی با شخص مورد نظر خود آشنا شوید و تا زمانی که حداقل یک سال با او معاشرت
نکرده اید، ازدواج نکنید.
خواستگاری برای خود نکات مهمی به همراه داره که بد نیست با آنها آشنا بشیم
نحوه ی پی بردن به خصوصیات روحی و روانی همسر پی برد؟
آیا می توان با رعایت موازین شرعی و عرفی، شخصی را پیش از ازدواج شناخت؟
دقت کنید شخصی که برای ازدواج انتخاب می کنید، آیا شخصیت اجتماعی، یعنی مجموعه حرکات، رفتارها، آداب معاشرت و برخورد اجتماعی اش با عقاید شما همخوانی دارد یا خیر؟ اگر همخوانی وجود داشت، تحقیقات جزئی در مورد خانواده اش به عمل آورید و خانواده او را با خانواده خود از لحاظ اقتصادی و اجتماعی مقایسه کنید، اگر در یک ردیف بودید، به خواستگاری بروید و یا اجازه دهید به خواستگاری تان بیایند.
در مراسم خواستگاری، زیباترین لباس های تان را به تن کنید و پوششی مناسب داشته باشید چرا که اولین دیدارها همیشه در اذهان باقی می ماند.
آقایان باید امکانات مالی خود را توضیح دهند، اگر توان مالی شان در شرایط فعلی، بیش تر از امکانات موجود نیست، این مورد را نیز تذکر دهند و سپس، نظر دخترخانم را در این مورد بپرسند
در تمام طول مراسم خواستگاری، متانت و وقار باید از ناحیه هر دو خانواده مراعات شود.
هنگام صحبت کردن فرد مورد نظرتان، سراپا گوش باشید و دقت لازم را به عمل آورید تا مطالب گفته شده را بهتر بتوانید به خاطر بسپارید و هنگامی که خودتان صحبت می کنید نیز سعی نمایید سنجیده حرف بزنید.
در هنگام صحبت کردن با فرد مورد نظر، بنا را بر صداقت بگذارید و متعهد شوید که آن چه می گویید، کاملاً از سر صدق و صفا باشد و به این تعهد خود نیز پایبند شوید. بهتر است به عنوان اولین سؤال، از فرد مقابل بخواهید خودش را به طور کامل معرفی کند و خلاصه ای از گذشته زندگی اش را برای شما بگوید و خودتان نیز متقابلاً خلاصه ای از سرگذشت خود را مطرح نمایید.
پس از این که از گذشته و شرح حال فرد مقابل مطلع شدید، می توانید دیدگاه او را درباره مذهب جویا شوید و بعد، متقابلاً دیدگاه خودتان را راجع به مذهب مطرح نمایید.
مطلب دیگری که می توانید سؤال کنید، نگرش مخاطب شما درباره مسائل اقتصادی و نحوه درآمد است. شغل و میزان درآمد ماهیانه خود را مطرح کنید و آن چه واقعاً هست را بگویید. آقایان باید امکانات مالی خود را توضیح دهند، اگر توان مالی شان در شرایط فعلی، بیش تر از امکانات موجود نیست، این مورد را نیز تذکر دهند و سپس، نظر دخترخانم را در این مورد بپرسند و ببینند ایشان چه مقدار پول را برای داشتن یک رفاه نسبی لازم می دانند و اگر خواسته های ایشان با درآمد آنان همخوان نیست، موضوع را مطرح و روی آن تأکید نمایند.
وعده ها و قول هایی که با امکانات شما نمی خواند و امکان برآورده شدنش نیست، ندهید. همیشه برای بهتر شدن زندگی، تلاش کنید اما قول های نابه جا ندهید. علاوه بر نگرش خود و فرد مورد نظر در مورد مسائل مادی و اقتصادی، باید موقعیت اقتصادی هر دو خانواده را با یکدیگر مقایسه کنید. بسیار مهم است که دختر و پسر از یک ردیف اقتصادی با یکدیگر ازدواج کنند و ازدواج طبقات متضاد اجتماعی، اصلاً صلاح نیست.
یکی دیگر از مطالبی که حتماً باید در جلسه خواستگاری پرسیده شود، ارزش های خانوادگی است. باید پی ببرید که در خانواده فرد مقابل، چه چیزهایی ارزش است. برای نمونه، اگر در خانواده شما، تحصیل جایگاه مهمی دارد و برای تحصیلات و فرد تحصیلکرده ارزش زیادی قائل اید، اما در خانواده شخص مورد نظر، هیچ بهایی به تحصیل داده نمی شود، جای تأمل دارد؛ باید اندکی دست نگه دارید.
هنگام صحبت کردن فرد مورد نظرتان، سراپا گوش باشید و دقت لازم را به عمل آورید تا مطالب گفته شده را بهتر بتوانید به خاطر بسپارید و هنگامی که خودتان صحبت می کنید نیز سعی نمایید سنجیده حرف بزنید.
هر یک از طرفین در جلسه خواستگاری باید از طرف مقابل بپرسد تا نظر او، یک همسر ایده آل چه شرایطی باید داشته باشید؟ اگر خصوصیاتی که مطرح می شود، در وجود او نیست، به سرعت اعلام نماید که این خصوصیات فردی مورد نظر شما، در من نیست و یا اصلاً نمی توانم این گونه باشم.
خانم ها حتماً باید از خواستگارشان سؤال کنند که به نظر او زن باید با چه نوع پوششی در اجتماع ظاهر شود، چگونه باید با مردم نشست و برخاست نماید، نظرش راجع به شاغل بودن زن چیست و...
اگر خانم ها در شرایط فعلی شاغل بوده و به شغل شان نیز علاقه مند هستند و کار کردن برایشان اهمیت دارد، اما احساس می کنند که خواستگارشان نظر چندان مساعدی نسبت به شاغل بودن آنان ندارد، باید به این نکته تأکید شدید کنند؛ حتی در صورت لزوم، آن را شرط ضمن عقد قرار دهند.
مسأله دیگری که باید در خواستگاری مطرح شود، برنامه های فعلی و برنامه های آینده است. وضعیت فعلی تان را کاملاً مشخص نمایید، برنامه های آینده را نیز حتماً مطرح کنید. اگر قصد ادامه تحصیل دارید، این نکته را تذکر دهید. اگر قصد جابه جایی و مسافرت خارج از کشور دارید، باید پیش از ازدواج مطرح نمایید. اگر بیماری جسمانی خاصی دارید و یا قبلاً در زندگی شما اتفاقی افتاده است (نامزدی یا عقدی داشته و ناموفق بوده اید یا مسائل مشابهی داشته اید) آن را پنهان نکنید.
شاید همه این مطالب را در جلسه خواستگاری نتوان مطرح کرد: هیچ اشکال ندارد تعداد جلسات خواستگاری را اضافه نمایید، مشروط بر این که حسن نیت داشته باشید.
پس از این کار در طول جلسات خواستگاری، اطلاعات لازم را دریافت کردید و نکته ای برای تان مبهم نماند، زمان ارزش یابی و تجزیه و تحلیل فرا می رسد؛ فرد مورد نظر را مورد مطالعه قرار دهید، نکات مثبت را در شخصیت و موقعیت او جست و جو کنید و آن را در یک ستون زیر هم قرار دهید. در مقابل، ستونی را نیز به صفات و خصوصیات منفی اش اختصاص دهید. آن مورد یا مواردی از خصوصیات منفی که اطمینان صددرصد دارید تغییر می نماید را مثبت حساب کنید و سپس آن ها را مورد سنجش قرار دهید و تحلیل کنید. گاهی اوقات یک مورد منفی به تمام موارد مثبت برتری دارد. برای نمونه فرد مورد نظر، تحصیلات و شغل خوبی دارد، از خانواده خوب و نجیبی برخوردار بوده و موقعیت اقتصادی اش نیز مناسب است، اخلاق خوبی هم دارد اما معتاد است؛ در این شرایط باید دست نگه داشت و برای ازدواج، عجله نکرد.
پس از آن که ارزش یابی انجام شد و وجوه اشتراک و تفاهم زیاد بود باید تحقیقات کامل در محل زندگی و محیط کار در مورد چگونگی رفت و آمد با دوستانش و دیگر موارد به عمل آید تحقیق، شناخت شما را نسبت به همسر آینده و فرد مورد نظرتان افزایش می دهد.
البته پشتوانه تمامی مسائل گفته شده، توکل به خداوند متعال است. در صورتی که تشابهات، زیاد و تحقیقات انجام شده، مثبت بود، با توکل به خدا ازدواج کنید؛ به یاری او، زندگی آرام و سرنوشت خوبی در انتظار شما خواهد بود.
امیدوارم همه ی دوستان زندگی خوشبختی داشته باشند...
شرایط محیطی ، زندگی ما را تعیین نمی كنند بلكه تنها، آشكار كننده آن افكار و تصاویر ذهنی هستند كه تا به حال برای خود برگزیده و به آن عادت كرده ایم .
قوه ناخودآگاه ما همه تصاویر ذهنی كه برگزیده ، یا آرزوی آن را داریم ، انبار كرده و رفتار روزمره ما اطاعت از دستورات صادره از سوی این تصاویر و افكار خواهد بود.
اگر تصویر ذهنی ما از خویشتن فردی فقیر ، بیچاره و مفلوك باشد ناخودآگاه همه فعالیتهای روزانه امان در جهت تحكیم وتثبیت این تصویر ذهنی خواهد بود ، از تجربه و اقدام به امور تازه می پرهیزیم و از اصلاح خویشتن و بهبود نفس طفره رفته و به شرایط موجود بدون هیچ تحركی راضی خواهیم بود .
اما یادمان باشد به ما این نعمت و موهبت عطا شده است كه با تلاش و توكل بر خدا نمایشنامه زندگی امان را ، خود بنویسیم .
ابراهام لینكلن: مردم به همان اندازه خوشبخت هستند كه خوشبختی را در ذهن خود می آفرینند و تصمیم به نیك بختی را در ذهن خود می پرورانند.
امرسون : ما بدل به آن چیزی می شویم كه همه روز پیرامون آن می اندیشیم.
نرمن وین سنت : تفكر خود را تغییر دهید تا زندگی شما تغییر كند.
محال است انسان بدون آنكه ابتدا فكری در سر داشته باشد دارای احساسی باشد . رفتارهای ما ناشی از احساسهای ماست و احساسهای ما ناشی از افكارمان و لذا آنچه باید تغییر كند افكار ماست نه رفتارمان.
پس در گام اول ، ذهن خود را از افكار منفی پاك كنیم تا موانع پیشرفت برچیده شود.مقدمه این پاکسازی این است که از ناهمسانی و تنوع و تفاوت دیگران لذت ببریم.
سعی كنید هركس را كه به نحوی درصحنه زندگی شما ظاهر میشود به دیده یك آموزگار بنگرید و از او چیزی بیاموزید،
به یاد داشته باشید آنهایی كه بیشترین دلتنگی و نگرانی را در شما ایجاد می كنند كسانی هستند كه آن صفت یا چیزی كه فاقد آن هستید و یا خواهان آن می باشید را به شما یادآوری می كنند،
پس از این آرزو كه دیگران هم مثل شما باشند دست بكشید و از ناهمسانی و تنوع و تفاوت دیگران لذت ببرید اینها اجزایی هستند كه فرصت و زمینه مناسبی برای یادگیری و شكوفایی ما هستند .
چیزی که مشخصه این هست که هیچ کس نمیتونه به عقب برگرده ولی خوب اقلا میشه از حالا شروع کرد......با تلاش بهترین خواهیم بود،برای بهترین بودن هیچ وقت دیر نیست.
حتماً تا بهحال تشخیص دادهاید که استرس موضوعی شخصی است.
آنچه برای فردی تحملناپذیر و طاقتفرساست ممکن است برای دیگری موجب موفقیت شود؛ اما فارغ از اینکه چه عاملی استرس را در فرد ایجاد میکند، هر کسی میتواند یاد بگیرد که این فشار را از خود دور سازد.
مقاله زیر به ۲۰ روش برای کاهش استرس پرداخته است و سعی میکند ما را برای حفظ آرامش و خونسردی در زندگی آمادهتر سازد. در اینجا راهحلهای غلبه بر ترس و خشم در زندگی روزانه را مرور میکنیم.
خودتان سرنوشت را رقم بزنید
یادآوری این نکته بهخودتان میتواند به شما کمک کند که حتی در موقعیتهای فوقالعاده استرسزا، خونسردی خود را حفظ کنید. سعی نکنید نقش اول نمایشی غمانگیز را بازی کنید. وقتی مشکلی استرسزا پیش میآید بهخودتان بگویید: دنیا به آخر نرسیده! این کار به شما کمک میکند تا بر اوضاع تسلط یابید.
با دیگران به توافق برسید
قبول کنید که شاید همیشه به چیزی که میخواهید نرسید؛زیرا این پذیرش استرس را کاهش میدهد.
جسور باشید نه ستیزهجو
تفاوت بسیاری بین جسارت و ستیزهجویی وجود دارد. با این حال اغلب افراد این دو را با هم اشتباه میکنند. برای حفظ جسارت نیازی به بالا بردن صدا یا پررویی نیست تفاوت این دو را از یکدیگر تشخیص دهید و به این ترتیب از استرس خود بکاهید.
برای خود ارزش قائل شوید
این مهمترین نکته در کنترل استرس است. معنایش این است که یاد بگیرید به دیگران اجازه ندهید که شما را گول بزنند، تهدید کنند. اگر نمیدانید که چگونه با این مشکل روبهرو شوید از افرادی که آنها را تحسین میکنید، کمک بگیرید. دقت کنید که آنها چگونه بر اوضاع تسلط پیدا میکنند و به چه نحو با آنچه شما دشوار میدانید کنار میآیند.
صادق و درستکار باشید
بهخصوص در مورد احساسات خود بیاموزید از کاه کوه نسازید. بهطور مثال اگر با بهترین دوست خود اختلافنظر پیدا کردید کار را به عصبانیت بیش از حد نکشانید.
جمله خونسرد باش را پیش خودتان تکرار کنید
وقتی که احساس ترس یا استرس میکنید این جمله را نه با صدای بلندبلکه در ذهن خود تکرار کنید. چندین بار تکرار این جمله بهآرامی واقعاً به شما کمک میکند تا خونسردی خود را حفظ کنید.
کلمه نه را بر زبان آورید
افرادی که نمیتوانند به دوستان و خانواده خود «نه» بگویند، کسانی هستند که به سادگی دچار استرس میشوند زیرا برای خود فرصت یا شرایط مناسب را فراهم نمیکنند. آموختن اینکه چگونه پاسخ منفی بدهید راه بسیار خوبی است برای اینکه بهخودتان اطمینان
ببخشید.
بهخود فرصت بیشتری بدهید
مدیریت زمان راهحلی ضروری در بازی استرس است قبل از اینکه هر شغل مهم یا کار بزرگی را بپذیرید، ببینید که چگونه میتوانید برای زمانی که دراختیار دارید بهنحو احسن برنامهریزی کنید تا بدون عجله به همه کارهای خود برسید.
استراحت کنید
یکی از عوامل بسیار مهم برای کاهش استرس رسیدن به آرامش است. راه حل اصلی برای رسیدن به آرامش کامل این است که ذهن خود را از هر چیز دیگری خالی کنید.
تنفس صحیح را فراموش نکنید
وقتی دچار استرس میشویم، فراموش نکنیم که به نحو صحیح تنفس کنیم و در چنین حالتی باید نفسهای عمیق بکشیم تا ضربان قلب شدت نیابد و میزان اکسیژن خون کم نشود و برای نشان دادن عکسالعمل سریع و مناسب در لحظههای استرسآمیز، سه نفس عمیق بکشید و سپس وارد عمل شوید.
قبل از درگیر شدن صبر کنید
وقتی که دچار استرس و عصبانیت هستید بهسادگی کنترل خود را از دست میدهید، به همین دلیل قبل از اینکه چیزی بگویید به آرامی تا شماره ۱۰ بشمارید. این کار به شما امکان میدهد قبل از حرف زدن فکر کنید و به این ترتیب بر موقعیت استرسزا چیره شوید.
به کارهای خود نظم و ترتیب ببخشید
یکی از دلایل اصلی ایجاد استرس، رعایت نکردن نظم و ترتیب است. درصورتی که خاطره بدی در ذهنتان باقی مانده آنها را بنویسید. عادت کنید که هر روز هر کاری را که مجبور به انجام دادن آنها هستید، یادداشت کنید. به این ترتیب آن کارها را فراموش نخواهید کرد.
زمان نگرانی خود را محدود کنید
اوقات نگرانی خود را محدود کنید و این قانون را برای خود بگذارید که به هر شکلی فقط ۲۰ دقیقه فکر کنید اگر بعد از گذشت این مدت هیچ راهحلی پیدا نکردید بهخودتان استراحت دهید و بعداً دوباره به موضوع برگردید.
صبحها در باره مشکل خود فکر کنید
نگرانی درباره استرسهایتان در طول شب بسیار بد است زیرا اولاً شما خیلی خستهتر از آن هستید که بتوانید تفکر درستی داشته باشید و ثانیاً این افکار شما را بیخواب میکند.
تصمیم بگیرید که صبحها مشکل خود را حل کنید.اگر در طول شب خوابتان نمیبرد نگرانی خود را روی کاغذ بنویسید و ببینید که تا چه اندازه به شما آرامش میدهد.
بیشتر ورزش کنید
ورزش باعث ترشح مسکنهای طبیعی اندروفینها در بدن میشود که شما را سرحال میکند و هفتهای سه روز ورزش کنید آن هم بهمدت ۲۰ دقیقه خستگی و اضطراب را از شما دور میکند.
به حرفهای دیگران گوش دهید
شاید این حرف عجیب و غریب بهنظر برسد اما هیچیک از ما به اندازه کافی به حرفهای دیگران گوش نمیکنیم، به همین دلیل همیشه اکثر ما دچار سوءتفاهم میشویم. در این حالت خونسردی خود را حفظ میکنیم و موقعیت را عاقلانه میسنجیم و راهحلی مناسب پیدا میکنیم.
به اندازه کافی بخوابید
هر فرد باید ۸ ساعت در روز بخوابد. اگر بیشتر یا کمتر از این مقدار بخوابید نهتنها نسبت به تأثیرات استرس حساسیت بیشتری از خود نشان میدهید بلکه تمام روز دچار تندخویی میشوید.
رژیم غذایی سالمی را در پیش بگیرید
خوردن بیش از حد غذاهایی که قند زیاد و ارزش غذایی اندکی دارند، باعث میشود تا میزان قند موجود در بدن به سرعت افزایش پیدا کند. باید این مقدار قند را کاهش داد و به تعادل درآورد و برای این کار باید مقدار زیادی میوه و سبزی بخوریم.
بهمدت ۲ دقیقه در برابر وحشت خود مقاومت کنید
اوقاتی هست که کنترل خود را از دست میدهید و دچار وحشت میشوید. دو دقیقه بهخودتان فرصت دهید ، نفس عمیق بکشید و سپس پیش خودتان بگویید: من میتوانم این کار را انجام دهم و اگر هم نتوانستم دنیا به آخر نمیرسدو زندگی ادامه دارد.
مثبت اندیشی چیزی فراتر از اعتقاد کورکورانه است و قدرت آن بر زندگی انسانها بسیار زیاد و شگفت انگیز است. خوشبین ها تقریباً در همه جنبههای زندگی بهتر از بدبین ها عمل میکنند و معمولا به موفقیتهای بیشتری نائل شده و از موفقیتهای اجتماعی لذت بیشتری میبرند. انسانهای خوشبین همچنین کمتر مستعد پذیرش افسردگی و بیماریهای جسمی هستند . " مارتین ای . پی . سلیگمن " پروفسور روانشناسی دانشگاه پنسیلوانیا میگوید: " شواهدی وجود دارد که خوشبینی ، سیستم دفاعی و حفاظتی بدن را تقویت میکند."
خوشبینی بودن یا نبودن چیست؟
روانشناسان معتقدند خوشبینی و بدبینی ، عاداتی هستند که ما از زمان کودکی میآموزیم و والدین ما الگو و سرمشقهای ما هستند. به یاد بیاورید هنگامی که در اثر ترکیدن لوله آب ، خانه جدید شما غرق آب شد، پدر شما آه و ناله کرد که " چرا من چنین خانه بدی را انتخاب کردم؟ " یا گفت : " در قرار داد ما تضمین شده که همه چیز بی عیب و نقص باشد، بنابراین من از معمار ساختمان میخواهم لوله کشی ساختمان را تعمیر کرده و خسارت بوجود آمده را جبران کند؟" سلیگمن میگوید: " خوشبینی ، یک روش عادی برای توضیح شکستها به خودتان است."
انسان بدبین معتقد است اتفاقات بد ، از شرایطی دائمی و ثابت نشأت میگیرد: "من در امتحان ریاضی مردود شدم ، چون استعداد یادگیری اعداد و ارقام را ندارم" و اتفاقات خوب ، از شرایطی موقتی ناشی میشود: "همسرم امروز به من یک شاخه گل هدیه کرد، چون روز کاری خوبی داشته". اما انسان خوشبین ، شکست را به عوامل موقتی نسبت میدهد "من در امتحان رد شدم چون دقت نکردم" و موقعیتهای مطلوب را به عوامل پایدار؛ " او برای من گل هدیه آورد، چون مرا دوست دارد."
بدبین اجازه میدهد ناامیدی در بخشی از زندگی اش وارد شود و به سایر بخشها نفوذ و سرایت کند. به عنوان مثال وقتی به شخصی گفته میشود بطور موقتی از کار بر کنار شده است، انسان بدبین نه تنها بخاطر از دست دادن شغل خود احساس بدی دارد بلکه نگرانی اش را به سایر ابعاد زندگی خود منتقل کرده ، ابراز میکند که زندگی زناشویی اش در معرض خطر است و فرزندانش غیر قابل کنترل هستند، اما انسان خوشبین اجازه نمیدهد یک شکست ، تمام زندگی او را محدود کند، او با خود فکر میکند "پس من در این شرایط ، شغلی ندارم، ولی من و همسرم هنوز رابطه خیلی خوب و نزدیکی باهم داریم و فرزندانمان مایه افتخار ما هستند."
وقتی مشکلی پیش میآید و کارها خراب میشود، بدبین ها خود را سرزنش میکنند: برای مثال اگر راننده دیگری به ماشین پارک شده آنها خسارت وارد کند، آنها خود را سرزنش میکنند که چرا ماشین را در جای نامناسبی پارک کردهاند. اما انسان خوشبین چنین مشکلی را به اتفاق نسبت میدهد یا سعی میکند راه جدیدی پیدا کند: "دفعه بعد ماشین را در جایی که ماشینهای کمتری وجود دارد، پارک میکنم ."
چگونه میتوانید، خوشبین باشید؟
خوشبختانه عادتهای فرا گرفته شده میتوانند به فراموشی سپرده شوند. تازهترین تحقیقات نشان میدهد که خوشبینی ، مهارتی است که هر انسانی میتواند به خوبی آن را فراگیرد . به برنامه چهار مرحلهای زیر عمل کنید تا به کمک آن مثبت بیندیشید.
با افکار منفی مبارزه کنید.
فرض کنید با تأخیر به محل کار خود رسیدهاید، پیش از آنکه خود را سرزنش کنید و بگویید: "من همیشه دیر میرسم" از خود ارزیابی دقیق و درستی داشته باشید. سعی کنید بخاطر بیاورید آخرین باری که با تأخیر به محل کار خود رسیدید، چه زمانی بود، دیروز ؟ نه ، هشت هفته پیش. آیا تأخیر شما به این دلیل بود که برای جدا شدن از رختخواب تنبلی کردید؟ نه ، پسر نوجوان شما دیشب باک ماشین را خالی کرده بود و شما مجبور شدید برا ی پر کردن باک ماشین به پمپ بنزین بروید.
بدترین فیلمنامه را تصور کنید که بر خلاف انتظار ، بهترین فیلم را در پی داشته باشد؛ شما آه و ناله میکنید که "من حتما اخراج خواهم شد"، اما شاید رئیس شما در ترافیک گیر افتاده باشد و حتی دیرتر از شما به محل کار برسد. در مرحله بعد ، سناریویی را که احتمال وقوعش بیشتر است، مجسم کنید: همچنان که شما با دستپاچگی و به سرعت به سمت میز کار خود میروید، رئیس با اخم و عصبانیت به شما نگاه میکند. دستپاچه کننده و باعث شرمندگی است، ولی کشنده که نیست. در نتیجه به فکر یافتن یک راه حل باشید. یا در وقت صرف نهار هم کار کنید یا چند دقیقه زودتر خانه را ترک کنید تا در صورت بروز تأخیرهای پیش بینی نشده ، فرصت کافی در اختیار داشته باشید.
با افکار منفی مبارزه کنید.
فرض کنید با تأخیر به محل کار خود رسیدهاید، پیش از آنکه خود را سرزنش کنید و بگویید: "من همیشه دیر میرسم" از خود ارزیابی دقیق و درستی داشته باشید. سعی کنید بخاطر بیاورید آخرین باری که با تأخیر به محل کار خود رسیدید، چه زمانی بود، دیروز ؟ نه ، هشت هفته پیش. آیا تأخیر شما به این دلیل بود که برای جدا شدن از رختخواب تنبلی کردید؟ نه ، پسر نوجوان شما دیشب باک ماشین را خالی کرده بود و شما مجبور شدید برا ی پر کردن باک ماشین به پمپ بنزین بروید.
بدترین فیلمنامه را تصور کنید که بر خلاف انتظار ، بهترین فیلم را در پی داشته باشد؛ شما آه و ناله میکنید که "من حتما اخراج خواهم شد"، اما شاید رئیس شما در ترافیک گیر افتاده باشد و حتی دیرتر از شما به محل کار برسد. در مرحله بعد ، سناریویی را که احتمال وقوعش بیشتر است، مجسم کنید: همچنان که شما با دستپاچگی و به سرعت به سمت میز کار خود میروید، رئیس با اخم و عصبانیت به شما نگاه میکند. دستپاچه کننده و باعث شرمندگی است، ولی کشنده که نیست. در نتیجه به فکر یافتن یک راه حل باشید. یا در وقت صرف نهار هم کار کنید یا چند دقیقه زودتر خانه را ترک کنید تا در صورت بروز تأخیرهای پیش بینی نشده ، فرصت کافی در اختیار داشته باشید.
برنده بودن را تمرین کنید.
در امتحانات ، افرادی که تصور میکنند نتیجه خوبی خواهند گرفت و موفق خواهند بود، بسیار بهتر از آنانی که از خود انتظار مردود شدن دارند، عمل میکنند ، اگر برای امتحانی که در پیش دارید، احساس نگرانی میکنید ، پیش از روز امتحان ، خود را مجسم کنید در حالی که سرجلسه امتحان نشستهاید و برگه امتحان در مقابلتان قرار دارد و شما با یاد خداوند و کمک خواستن از او شروع به خواندن سؤالات کرده و به خوبی به آنها پاسخ میدهید. در هنگام مواجهه با صحنه واقعی ، این تمرین فکری به شما اطمینان خواهد داد.
به خودتان اعتبار و ارزش بدهید.
به موفقیتهای خود در گذشته اعتراف کنید. اتفاقات خوبی را که برای شما بوجود آمده ، به عنوان نتیجه تلاشهای خودتان تجزیه و تحلیل کنید. عکسهایی که در تعطیلات گرفتید، عالی بودند نه به این خاطر که دوربین به خوبی ساخته و طراحی شده بود، بلکه بخاطر مهارت شما در زمینه نور و ترکیب اجزای صحنه. "مهمانی شما در فضای باز موفقیت آمیز بود، نه به این دلیل که هوا خوب و مساعد بود، بلکه این موفقیت به خاطر تدارک خوب و مهارت های اجتماعی شما بوده است." از موفقیتهای خود تجلیل کنید ( موفقیتهای خود را جشن بگیرید ) : "من قفل در را تعمیر کردم بدون این که مجبور باشم از نجار کمک بخواهم، حالا من به شیوه جدیدی با خود رفتار خواهم کرد." احساس افتخار و مباهات ، نسبت به کمالات و فضایل خود ، برای شما یک احساس خود ارزشی میسازد.
برای خود ، هدف تعیین کنید.
دقیقاً تعیین کنید که قصد دارید چه کاری انجام دهید. مثلا ً متعهد شوید که هفتهای یک بار بصورت داوطلبانه در مؤسسات خیریه فعالیت کنید. هدفهای بزرگ را به هدفهای کوچکتر تقسیم کنید، تا زیر بار سنگین وظایفتان فلج نشوید. با دستیابی به هر هدف اولیه ، شاهد یک پیشرفت خواهید بود. شما در مورد آنچه در آینده اتفاق میافتد، احساس انرژی و هیجان خواهید داشت و این ، نشانه و قدرت یک انسان خوشبین است.
نگاهی به درخت ســـیب بیندازید. شاید پانـــصد ســـیب به درخت باشد که هر کدام حاوی ده دانه است. خیلی دانه دارد نه؟ ممکن است بپرسیم «چرا این همه دانه لازم است تا فقط چند درخت دیگر اضافه شود؟»
اینجا طبیعت به ما چیزی یاد می دهد. به ما می گوید:
«اکثر دانه ها هرگز رشد نمی کنند. پس اگر واقعاً می خواهید چیزی اتفاق بیفتد، بهتر است بیش از یکبار تلاش کنید.»
برای رسیدن به موفقیت، چه کارهایی را به طور مداوم انجام میدهید؟
اجازه بدهید اول ببینیم عادت چیست. تحقیقات نشان میدهد که چهار مانع وجود دارد که جلوی استفاده کامل از توانایی هایمان را میگیرد:
عادات، رفتارها، اعتقادات و انتظارات.
عادات الگوهای رفتاری هستند که در اثر تکرار منظم و پایدار به وجود آمده اند، معمولاً بهطور ناخودآگاه و بدون فکر کردن هوشیارانه به انجام آن اجرا میشوند. رفتار عادتی افراد گاهی اوقات قابل تشخیص نیست زیرا تحلیل از خود در کارهای روزمره غیرضروری به نظر میرسد. خوگیری روشی بسیار ساده از یادگیری است که در آن موجود پس از دوره ای قرارگیری در معرض محرک، دست از واکنش دادن به آن محرک برمیدارد. عادات گاهی اوقات اجباری هستند.
عادتها لازمه زندگی هستند. آنها به ما کمک میکنند نظم و برنامه زندگیمان را حفظ کنیم. لزوماً بد یا خوب نیستند، همان چیزی هستند که هستند. وقتی هدفی تعیین میکنید، آن زمان است که تعیین میکنید عادتی شما را به سمت آن هدف میبرد یا از آن دورتان میکند.
رفتاری که انتخاب میکنید، زندگی و کاری که دارید را میسازد.
این را در نظر بگیرید – ۵ فعالیت هستند که من به طور معمول انجام میدهم که مرا به سمت موفقیت میکشاند.
یکی اینکه ورزش میکنم.
انتخاب های غذایی سالم دارم.
۸ ساعت در شبانه روز میخوابم.
با افراد مثبت وقت میگذرانم.
به طور مرتب با دیگران تلفنی حرف میزنم.
۵ فعالیتی که شما به طور مرتب انجام میدهیم و شما را به سمت موفقیت هدایت میکند چیستند؟
وقتی به کارتان فکر میکنید، کجا بیش از حد توانتان است؟ (مثلاً من ترجیح می دهم همه کارها را خودم انجام دهم تااینکه از کسی بخواهم به من کمک کند. یا وقتی روی چیزی کار نمیکنم احساس گناه میکنم).
چه عادتی را میتوانید همین امروز ترک کنید تا سطح موفقیتتان بالاتر رود؟
این عادت چه تغییری در کارتان ایجاد میکند؟
عادات – “وقتی از قبل به آن فکر شود بسیار سخت و وقتی انجام شود آسان است!” – رابرت ام پیرسیگ
ترک یک عادت چه مدت طول میکشد؟
بعضی میگویند ۲۱ روز یا ۴-۳ هفته. اگر میخواهید چند تغییر کوچک در کارتان ایجاد کنید، خیی خوب است. در زیر به نمونههایی از عاداتی اشاره میکنیم که لزوماً شما را به سمت هدفتان هدایت نمیکنند.
- دیر رسیدن سر قرارهای کاری.
- روی هم تلنبار کردن کارهای کاغذی روی میز ناهارخوری.
- وقتی با یک مشتری احتمالی ناهار صرف میکنید به تلفن همراهتان پاسخ دهید.
- کار کردن ساعتهای متمادی و داشتن انتخابهای غذایی بد.
- بردن کارتان به هر جا که میروید.
- به جای اینکه بیدار شوید و ورزش کنید، ۵ دقیقه بیشتر بخوابید.
- رفتن به یک گردهمایی و حرف زدن فقط با کسانی که میشناسید.
- کشیدن چک بی محل.
حالا نوبت شماست. لیستی از ۱۰ عادتی که میدانید الان چندان به نفعتان نیست تهیه کنید.
عاداتی که یادداشت کردید را در نظر بگیرید. این عادتها اگر “اصلاح شوند”، “تغییر کنند” و یا مثبتتر شوند چطور میشود؟ هر عادت را تکتک در نظر بگیرید و شکل مثبت آن را یادداشت کنید.
(مثلاً از لیست بالا: بهجای دیر رسیدن سر قرارهای کاری – آنها را به شکل مثبت تغییر میدهیم: متعهد شویم که همیشه ۵ دقیقه زودتر از وقت قرار در محل حاضر شویم.)
یک روز جمعه زنی داشت برای شام استیک درست میکرد. همانطور که همیشه در گذشته اینکار را میکرد، قبل از اینکه گوشت را داخل ماهیتابه بیندازد دو سر آن را برید. شوهرش از او سوال کردن که چرا اینکار را کرده است و زن گفت که مادرم هم همیشه دو سر گوشت را میبرید.
دفعه بعدی که مرد مادرزنش را دید از او پرسید که چرا همیشه قبل از انداختن گوشت در ماهیتابه دو سر آن را میبریده است و او هم گفت که چون مادرش همیشه اینکار را میکرده است.
وقتی شوهر مادربزرگ زنش را دید آن سوال را از او هم پرسید و مادربزرگ نگاهی به او انداخت و گفت چون فقط اینطور گوشت داخل ماهیتابهاش جا میشده است.
چندبار تابحال شده که کاری را فقط به دلیل اینکه دیدهایم یک نفر دیگر انجام میدهد انجام دادهایم؟ بعضیاوقات لازم است از خودمان بپرسیم چرا فلان کار را اینطوری انجام میدهیم. همیشه راههای سادهتر دیگری هم برای انجام یک کار خاص وجود دارد.
نتیجه:
راه به سمت موفقیت اصلاً پیچیده نیست – خیلی هم ساده است. با طرز فکر کردن شما شروع میشود – با رویکری مشخص و واضح از چیزی که میخواهید و ایجاد عادات روزانه که شما را به آن هدف نزدیکتر کند.
میبینید، عادتها خوب یا بد نیستند. فقط به این بستگی دارند که میتوانند شما را به هدفتان نزدیک کنند یا نه. شما راننده هستید و کنترل و مسئولیت همه چیز دست خودتان است!
امار بالای طلاق سوالات زیادی مطرح میکند : آیا ازدواج به اندازه کافی جدی گرفته نمیشود ؟ آیا زوج ها خیلی جوان ازدواج میکنند ؟
از بچگی به ما یاد داده اند که ازدواج پیوندی ثابت و ماندگار بین دو نفر است که عمیقاً به هم متعهد هستند و میخواهند با هم زندگی نو بسازند. ازدواج باید سرشار از عشق، همراهی، اعتماد، حمایت و شادی باشد.
اما وقتی جوان و در حال رشد هستیم، وقت این است که آزاد باشیم و فردیتمان را رشد دهیم—یکشغل برای خودمان انتخاب کنیم ، مسافرت کنیم ، مستقل شویم. اینها چیزهایی هستند که به شکل زوج هم میتوان انجام داد اما وقتی یک خانواده تشکیل میدهید، محدودتر میشوید.
وقتی جوان تر هستیم و دهه بیست سالگیمان را پشت سر میگذاریم، بعضی وقت ها نمیدانیم کهبعنوان یک “فرد” چه هویتی داریم. همین باعث میشود در رابطه مان خود را گم کنیم. بیشتر زوجهایی که در سنین پایین ازدواج میکنند به خاطر همین عدم بلوغ احساسی و تجربیات محدود زندگی با طلاق روبه رو میشوند.
دختر و پسری که از ۱۶-۱۷ سالگی رابطه خود را شروع میکنند، احساس میکنند که ازدواج ، قدم بعدی برای آنها در دهه بیست زندگیشان است. بااینکه این میتواند موثر باشد اما خیلی مهم است که بدانند مشکلاتی هم در راه خواهد بود. بعنوان مثال، اگر به این دلیل که از دبیرستان فقط با یک نفر دوست بوده اید و از او برای خود یک بت ساخته اید ، این را بدانید که وقتی بزرگ تر و بالغ تر شدید و به اجتماع راه پیدا کردید دیگرانی را خواهید دید و شناخت کامل تری از ازدواج و تعهد پیدا خواهید کرد .
همچنین داشتن امنیت مالی هم اهمیت زیادی دارد. مراسم عروسی خرج و مخارج بالایی دارد و چیزهایی مثل تهیه مسکن و شروع یک خانواده نیاز به مقدار زیادی پول دارد. وقتی جوان تر هستیم، میتوانیم بدون خرج پول زیادی زندگی را بگذرانیم اما وقتی به کسی متعهد شوید، خیلی مهم است که هر دوی شما ثبات مالی داشته باشید.
هیچ چیز بدتر از دعوا کردن بر سر پول یا بالا آوردن بدهی برای مخارج خانه نیست. این مشکلات ایجاد رنجش میکند و استرس زیادی بر رابطه وارد میکند. هرچه سنمان بالاتر میرود، یاد میگیریم که چطور بودجه بندی کنیم و چطور مدیریت مالی داشته باشیم. لازم به ذکر نیست که وابستگی مالی به خانواده ها هم فشار زیادی بر زوج وارد میکند.
اگر بدانید ازدواج کاملاً متعهد چیست، هیچوقت برای رسیدن به آن عجله نمیکنید. طلاق گرفتن سخت است. همه جداییها همینطور هستند اما طلاق بسیار مشکل سازتر است، مخصوصاً اگر پای بچه هم وسط باشد. در ازدواج کردن هیچوقت نباید عجله کنید. درست است که ازدواج قدم بسیار خوبی در زندگی می باشد که نشان دهنده عشق و محبت است، اما نباید به آن بعنوان راهی برای مقابله با بی وفایی کسی که دوستش دارید ، به دست آوردن امنیت بیشتر یا نجات از تنهایی به آن نگاه کنید.
ازدواج تعهدی واقعا جدی است و نباید آسان به آن نگاه کرد. وقتی هنوز جوان هستیم و فردیت خودمان را کشف نکرده ایم، بهتر است این قدم را برای زمانی که بزرگتر و بالغتر شدیم و از نظر مالی و احساسی ثبات و امنیت
کلمات و لغاتی که برای صحبت کردن استفاده می کنید ، دید و نگرش سایرین نسبت به شما را می تواند تغییر دهد .
به نقل از مجله تایم؛ شاید حافظه بلند مدت تان ، صورت شخصی را فراموش کند اما در توانایی و به یاد آوردن صداها و نوع صحبت کردن بسیار خارق العاده عمل می کند .
پژوهشگران دانشگاه میشیگان امریکا ، در جدیدترین تحقیقات خود به این نتیجه رسیده اند که در ارتباطات ، اولین موضوعی که جلب توجه می کند صدا و طرز صحبت کردن طرف مقابل است .
در مکالمات روزمره تان نه تند صحبت کنید نه کند ، حرکات بدنی زیاد ، تکرار مکرر یک کلمه ، مکث های طولانی برداشت صحیح و متناسبی که انتظار دارید را منتقل نمی کند .
محققان امریکائی با یک مثال ساده این موضوع را توضیح داده اند : خستگی از یک جلسه و سخنرانی می تواند به دلیل ضعف سخنران در نحوه ادای کلمات باشد .
افرادی که از کمبود اعتماد به نفس رنج می برند معمولا سریع و ارام صحبت می کنند تا سایرین در صحبت شان دقیق نشوند . نحوه کلام شما می تواند سایرین را جذب یا دفع کند .
افرادی که از اعتماد بنفس پایینی برخوردار میباشند دارای خصوصیات زیر هستند:
مرتبا خودشان را مورد انتقاد و سرزنش قرار میدهند.
هنگام صحبت کردن در چشمان فرد مقابل خود هنگام نگاه نمیکنند. با سر پایین و قدمهای آهسته قدم بر میدارند.
در پذیرش تعریف و تمجیدها و تعارفاتی که به آنان میشود مشکل دارند (تصور میکنند سزاوار آنها نبوده و یا دیگران در صدد تمسخر آنها میباشند).
معمولا احساس میکنند قربانی رفتار دیگران هستند.
احساس تنهایی میکنند حتی زمانی که در یک جمع قرار دارند.
در درون خود احساس خلاء و پوچی میکنند.
احساس میکنند با دیگران تفاوت دارند.
احساس افسردگی، گناه و شرمساری دارند.
نسبت به تواناییهای خود برای رسیدن به موفقیت تردید دارند. عدم خودباوری.
از موقعیتهای نو و جدید می هراسند.
از شکست وموفقیت می هراسند.
مرتبا سعی در راضی نگاهداشتن دیگران دارند.
دچار هراس اجتماعی میباشند.
قادر به مدیریت زمان خود نمیباشند.
عادت به پشت گوش انداختن کارها دارند.
در مقابل انتقاد، اظهار نظر و سرزنشهای دیگران (خواه واقعی، خواه واهی) بسیار آسیب پذیر میباشند.
از ابراز عقاید و احساسات خود خودداری میکنند زیرا از چگونگی واکنش دیگران هراس دارند.
خود را درگیر مواد مخدر و یا روابط مخرب میکنند.
از تعیین یک هدف مشخص و پیروی از آن عاجز میباشند.
قادر به بیان خواسته ها و نیازهای خویش نمیباشند.
معمولا عصبانی و پرخاش گر میباشند.
ارزیابی غیر واقعی از خود دارند.
تحمل عیب و کاستی را نداشته و کمالگرا میباشند.
احساس خوب آنها وابسته به عوامل خارجی اعم از وقایع روزانه و یا نوع رفتار دیگران با آنها دارد.
وابستگی هیجانی دارند: برای دستیابی به یک احساس خوشایند به دنیای خارج خود وابسته میباشند. مانند:
وابستگی به مواد: مانند غذا، داروها، الکل مواد مخدر به منظور پر کردن خلاء درونی خود و تسکین دردهایشان.
وابستگی به رفتارها: مانند خرج کردن پول، قمار بازی و تماشای تلویزیون. به منظور پر کردن خلاء درونی و تسکین دردهایشان.
وابستگی به مال: برای تعیین میزان ارزش و شایستگی خود به پول و مال وابسته هستند.
وابستگی عاطفی : برای داشتن حس ارزشمندی، شایستگی و امنیت به توجه، پذیرش و تائید فرد دیگری (معشوق خود) وابسته میباشند.
وابستگی به --- : برای پر کردن خلاء درونی به --- پناه میبرند
مواد لازم براي روشنفكرنمايي در ايران:
1- ريش و موي بلند براي آقايان، موي كوتاه پسرانه و استفاده از پوشش محلي براي خانمها
2- استفاده از خورجين به جاي كيف و گيوه به جاي كفش
3- علاقه ظاهري به موسيقي جاز، كلاسيك و عرفاني، همراه با ميل باطني به ساسي مانكن
4- پرسه زدن در كافيشاپهاي مركز شهر
5- خوردن دمنوشهاي گياهي اسپرسو تلخ
6- احساس متفاوت بودن با استفاده از ابزاري همچون عينك كائوچويي، نگاه ماتمزده و فلسفه نهيليسم
7- حفظ كردن اسامي نويسندگان برجسته دنيا، بدون خواندن آثارشان
8- حفظ بودن چند بيت شعر از حافظ و مولانا و در ردههاي بالاتر از لوركا و سهراب سپهري
9- استفاده از واژههاي بيگانه و تلاش در تلفظ آنها با لهجه انگليسي و فرانسوي
10- استفاده از عكس چهگوارا در كيف پول، اتاق خواب و روي تيشرت
11- حمل كتابهاي نويسندگاني امثال هدايت و كافكا
12- تظاهر به گياهخواري در جمع دوستان و آشنايان
13- سفرهاي دستهجمعي به كوير و زل زدن به آسمان (در اكثر موارد تحتتاثير مواد توهمزا)
در وراي مسايل به ظاهر طنزگونه، حقيقت تلخي نهفته است. در جامعه ما، پرورش افكار و حمايت از استعدادهاي معنوي، داراي جهتگيري خاصي است و افراد داراي افكار و عقايد خارج از حوزه حمايت، به حال خود رها شدهاند و از آنجايي كه اين افراد هيچگاه مورد نقد منصفانه قرار نگرفته و صرفا محكوم ميشوند، احساس خاص و تافته جدا بافته بودن ميكنند.
مثال بارز اين موضوع پديده موسيقي زيرزميني در داخل كشورمان است كه در آن نداشتن مجوز براي فعاليت در عرصه موسيقي نوعي ارزش و دستاويزي براي متفاوت بودن محسوب شده و كسي به خوب و بد بودن موسيقي كاري ندارد.
نتيجهاي كه از اين هرج و مرج نوشتاري ميگيريم اين است كه ما هم خودمان در اين كلاف سردرگم دست و پا ميزنيم و فعلا چارهاي جز بيان اين حقايق تلخ به ذهنمان نميرسد. البته مطرح كردن هر معضلي، قدم نخست براي حل آن محسوب ميشود.
روزنامه شرق
ابراز احساسات با تشکر و قدردانی
احساس قدرشناسی از زحمات و رفتارهای مطلوب دیگران، به ویژه برخورداری از زبان سپاس در برابر همسر، نشانی از رفتار محبتآمیز است.
تمجید و تشکر شما از همسرتان، او را به یک قهرمان تبدیل میکند. در غیر این صورت وی در زندگی، به یک انسان عادی و بیهدف تبدیل خواهد شد. این سخن را حتما شنیدهاید که «در ورای هر مرد بزرگی، زن او قرار دارد. چنان که در ورای هر مرد شکستخوردهای نیز همسر او دیده میشود» بنابراین توصیه میشود که گاهی از همسرتان به خاطر زحمات فراوانش تشکر کنید زیرا گفتن کلمات محبتآمیز و سپاسگزاری، در روح او ثمره نیکویی به بار میآورد.
توجه داشته باشید وقتی از کسی تشکر میکنید در حقیقت لطف او را پاسخ میگویید. اگر همسرتان چیزی خرید ولی شما آن را نپسندیدید و طبق سلیقه شما نبود و یا غذایی درست کرد و شما دوست نداشتید او را نکوهش نکنید زیرا او تلاش کرده و هدفش کسب رضایت شما بوده است. به خاطر لطف و نیت خیرش از او تشکر کنید. حقشناسی و قدردانی از دیگران باعث میشود شادی در زندگی برای همیشه جریان داشته باشد. تقدیر و ستایش به همسرتان انگیزه میدهد و او نیز این را از شما یاد میگیرد. همسرتان هرکه هست از یک کاسب گرفته تا یک معلم و یا مدیر کل، یک خانم خانهدار یا یک پزشک با سپاس و قدردانی و ابراز احساسات شما جان تازه میگیرد، محبت و تلاشش بیشتر شده و به شور و نشاط زندگیتان نیز افزوده خواهد شد.
ا کاغذهای پشت چسبدار یادداشتهای خود را در جاهایی که احتمالش را نمیدهد بچسبانید، به طوری که صبح موقع رفتن به محل کار آنها را ببیند و بخواند. یکی را داخل دستشویی بگذارید و بنویسید: «دست و صورتت را خوب بشور، دوستت دارم» یکی را در آشپزخانه روی در یخچال بچسبانید و بنویسید: «نوشجان، تو یگانه منی» یکی را روی کیف دستیاش بچسبانید و بنویسید: «به امید خدا، منتظرت هستم» و یکی را روی داشبورد خودرو بچسبانید و بنویسید: «به نظر من تو بینظیری، مواظب خودت باش»
هر از چند گاهی به او تلفن بزنید فقط برای اینکه به او بگویید دوستت دارم.
یادداشتی داخل جیب او بگذارید و بنویسید «دوستت دارم، روز پرنشاطی را برایت آرزو میکنم» در ابراز احساسات نسبت به همسرتان تنها چیزی که نباید فراموش کنید این است که هدفتان غافلگیر و شگفتزده کردن همسرتان است و دیگر اینکه کاری کنید که او باور کند در کنار همسری کاملا متفاوت با دیگران است. قدر او را میداند و واقعا دوستش دارد.
ابراز احساسات با غافلگیر کردن
گاهی زندگی کسالتآور و یکنواخت میگردد و امور روزمره و عادی شما را کسل میکند. برای از بین بردن این حالت لازم است یک چیز را تغییر دهید. اگر چه در زندگی خیلی چیزها را نمیتوانیم تغییر دهیم و به آنها اختیار و تسلطی نداریم اما قادریم خاطره پدید آوریم. برای شگفتزده کردن همسرتان برنامهریزی کنید و نشان دهید که واقعا به او اهمیت میدهید. او که غافلگیر و شگفتزده میشود، از آن لذت میبرد. در عین حال یک خاطره پدید میآید و شما نیز به عنوان برنامهریز و مجری کل رخداد، خوشحالی افزون بر رضایت خاطر او خواهید داشت و در واقع احساسات خود را به زیباترین شکلی شکوفا ساختهاید.
بدانید شما قادر خواهید بود که خلاق و هیجانآفرین باشید. فقط باید وقت بگذارید. فکرتان را به کار بیندازید. انرژی صرف کنید و اشتیاق به خرج دهید تا کاری خوب و متفاوت از کارهای روزمره انجام دهید. بعضی از کارهایی که برای شاد کردن همسرتان میتوانید انجام دهید و او را غافلگیر کنید به قرار زیر است:
در سالگرد ازدواجتان به وسیله پیک، بستهای برای همسرتان (در محل کارش) یا به نشانی خانه بفرستید و ضمن تبریک او را به شام در رستوران دعوت کنید (البته اگر پولش را همسرتان حساب میکند!)
بدون مناسبت ویژه یک بسته بزرگ بادکنک بخرید به رنگهای متنوع، پیامهای عشقتان را روی برگههایی بنویسید (تمام خصوصیات خوبی که دارد) و داخل هر کدام از بادکنکها بگذارید وقتی همه را باد کردید آنها را به داخل ماشین همسرتان یا داخل اتاق خواب جا دهید. یک سوزن به یک برگه یادداشت متصل کنید و آن را جلو شیشه خودرو یا داخل اتاق جایی که به راحتی ببینید قرار دهید و روی آن بنویسید: «هر یک از بادکنکها را بترکان و بخوان که چرا بهترین مردی (یا زنی) هستی که تاکنون شناختهام.» احتمالا این ابراز احساسات برای همیشه به یاد او خواهد ماند.
ابراز احساسات با خنده و تبسم
خنده و تبسم یکی از نیازهای اساسی انسان در روابط است. معروف است گرمی تبسم و لبخند یخهای اندوه و کدورت را آب میکند، روابط انسانها را متعادل کرده و در ایجاد شادی و نشاط خود و دیگران تاثیر به سزایی دارد. آناتول فرانس میگوید: «تبسم هدیهای است از نفیسترین گنجینه وجود که همان قلب است.» خنده درد را تسکین میدهد و همه ما برای سالم ماندن به آن نیاز داریم. معروف است که میگویند خنده بر هر درد بیدرمان دواست حتی وقتی که عمیقا ناراحت و غمگین هستیم باید در برخورد با دیگران خود را شاد نشان داده و تبسم نماییم.
توجه داشته باشید که تبسم و لبخند یکی از بهترین شیوههای ابراز احساسات است بنابراین اگر تبسم کنید همسرتان نیز مشکلات را فراموش میکند، همچنان که اخم و ناراحتی شما او را اندوهگین میکند. اگر در روابط شاد باشید و به مشکلات بخندید، روابط شما با همسرتان محکمتر شده دوستیها و صمیمیتها برای رفع آنها بیشتر میشود.
امروزه در روان شناسی از خنده درمانی به عنوان یک شیوه درمانی استفاده میشود البته خنده آن گاه موثر و درمان بخش است که به موقع بوده و به شخصیت خود و دیگران لطمه وارد نیاورد. این نکته را نیز باید به یاد داشته باشیم که بخندیم اما سرمایه خنده ما، گریه دیگران نباشد. همواره به یاد داشته باشید زمانی که در برخورد با همسر تبسم داشته باشید او از دفاعهای خود دست میکشد و در برابر شما حالت گشوده به خود میگیرد و شما پدیدآورنده شادی و نشاط در خانه خواهید بود و سود آن را مانند غنیمتی به چنگ خواهید آورد.
به خاطر بسپارید اگر خواهان شادی مداوم هستید باید آن را در خود ایجاد کنید. توجه داشته باشید شادی، عشق، هیجان و موفقیت همه از درون شما سرچشمه میگیرند و با تمرین افکار شادیبخش، حوادث در روز شادیآفرین میشوند. بارزترین نشانه با نشاط بودن خوشرویی و لبخند به لب داشتن است و این هم به خود و هم به دیگران انرژی مثبت میدهد، پس در ابراز احساسات شادی خسّت نورزید.
ابراز احساسات با احترام گذاشتن
به طور کلی هر انسانی میخواهد دیگران به شخصیت او احترام بگذارند. این از یک نیاز فطری سرچشمه میگیرد و به فرد نیرو و توانایی میبخشد و او برای کوشش و فعالیت آماده میشود.
احترام گذاشتن به دیگران از جمله همسر باعث کوچک شدن فرد نمیشود بلکه حقشناسی، صفا و مروت را به اثبات میرساند و باعث میشود که همسر احساس شخصیت کرده به کار و زندگی دلگرم گردد.
برعکس توهین و تحقیر خانواده باعث رنجیده خاطر شدن آنان و دلسردی از یکدیگر گشته و در نتیجه سبب از دست رفتن خوشی زندگی خواهد بود بنابراین یکی از بهترین شیوههای بروز احساسات، احترام متقابل است. پس به یکدیگر احترام بگذاریم و احترام خود را با داشتن رفتار محترمانه نسبت به همسرمان ظاهر کنیم و بدانیم رعایت احترام تنها با تعارفهای کلامی نیست. با محبت و توجه، «عشق» خود را عملا ابراز کنید و شور و شادی را به محیط خانه بیاورید.
تازه ازدواج کردهها سوار بر مرکب عشق و دلبستگی رویایی جز ازدواج موفق در سر ندارند. اغلب آنها در شروع معتقدند که روابط آنان «متفاوت از دیگران است» و عشق عمیق و خوشبختی آنها پشتوانه زندگی مشترک آنها خواهد بود. اما دیر یا زود، اغلب این زوجها میبینند که برای برخورد با مسائل و تضادهایی که به تدریج در زندگی مشترکشان ریشه میدواند، از آمادگی لازم بیبهرهاند. به تدریج با حقیقت افزایش بیقراری و نومیدی و دلتنگی آشنا میشوند و این در شرایطی است که اغلب نمیدانند مشکل آنها در کجاست و از چه سرچشمه میگیرد.
وقتی ابرهای تیره بر روابط آنها سایه میاندازد و در محاصره توهم و سوءتفاهم قرار میگیرند و روابط محبتآمیزشان از دست میرود، کمکم به این نتیجه میرسند که ازدواجشان یک اشتباه بوده است. درمانگرهای روانی بیش از هر چیز دیگر فریاد تقاضای کمک بیمارانی را میشنوند که میبینند که زندگی مشترک شاد گذشته آنها در شرف از هم پاشیدگی است. حتی زوجهایی که 30 یا 40 سال پیش ازدواج کردهاند به این نتیجه میرسند که ادامه زندگی مشترک برایشان غیرممکن شده است.
وقتی شیرآب چکه میکند، خیلی راحت فکری، به حال آن میکنند اما وقتی عشق و محبت میان آنها تحلیل میرود، راهی برای برخورد با آن نمییابند.
از یک نظر عجیب است که این همه زندگی مشترک از هم میپاشد. لحظهای به همه نیروهایی که انتظار دارید از ادامه زندگی مشترک حراست کند توجه کنید. دوست داشتن و مورد محبت قرار گرفتن مطمئنا از جمله غنیترین تجربههای مردم هستند و به این کیفیت سایر امتیازات زندگی مشترک یعنی صمیمیت، با هم بودن، رسیدگی به یکدیگر، امنیت عاطفی و خیلی از چیزهای دیگر را بیافزائید تا بر شدت تحیر شما اضافه شود. میبینید کسی هست که روح خستهتان را آرام میبخشد، با یاسها و دلتنگیهایتان در میستیزد و با شما در هیجان زندگی و اتفاقات خوشایند آن سهیم میگردد. دستمایههای امید و تشویقهای پدر و مادر و سایر خویشاوندان و جامعه که از شما ادامه زندگی مشترک را انتظار دارند، فشارهای خارجی برای ادامه همبستگی زناشویی است. با این همه نیرویی که در جهت تقویت مناسبات و ادامه زندگی مشترک وجود دارد، چرا اشکالات بروز میکند؟ چرا عشق- چه رسد به سایر انگیزهها- برای دوام زندگی زناشویی کافی نیست؟
متاسفانه نیروهای گریز از مرکزی در کارند که میتوانند زندگی مشترک را از هم بپاشند: توهمات دلسردکننده، سوءتفاهمهای پیچیده و اختلافهای عذاب آور، اغلب ضعیفتر از آنست که بتواند در برابر این نیروهای مخرب و نتایج حاصل از آن، یعنی رنجش و عصبانیت و دلخوری دوام بیاورد. برای تحکیم روابط زناشویی و ایجاد محبت بیشتر و برای جلوگیری از گسیختن پیوندهای مودت عواملی بیش از عشق لازم است.
برداشتهای آرمانگرایانه جراید از ازدواج، زوجها را برای برخورد موثر و پیروزمندانه با دلسردی و افسردگی این اصطکاک آماده نمیکند. سوء تفاهم ها و تضادها که انباشته میشوند، آتش خشم و رنجش را شعلهور میسازند. همسری که قبلا یار و یاور و صمیم و همراه بوده، حالا به چشم خصم نگاه میشود.
لازمه حفظ روابط زناشویی
عشق با آنکه محرک قدرتمندی برای زوجهاست. که یار و یاور هم باشند، خوشبخت شوند و تشکیل خانواده بدهند، برای ادامه زندگی و حفظ زندگی زناشویی کافی نیست و نقشی در ایجاد خصوصیات شخصی و مهارتهایی که لازمه زندگی مشترک موفق است ندارد. لازمه داشتن مناسبات حسنه، کیفیات و خصوصیات فردی متعهد است که از جمله آنها میتوان به تعهد، حساسیت، سخاوت، ملاحظه، صمیمیت، و فاداری، مسئولیت، اعتماد و اطمینان اشاره کرد. زن و شوهر به همکاری، مودت، حسن تفاهم و باورهای همگون نیاز دارند. باید انعطافپذیر، پذیرنده و بخشنده باشند، باید خطاهای یکدیگر را تحمل کنند و به خصوصیات هم بها بدهند. تنها در صورت وجود این خصوصیات و تقویت به مرور ایام آنهاست که ازدواج به بلوغ و شکوفایی میرسد.
اغلب زوجها در برخورد با اشخاص ثالث مشکلی ندارند. اما به ندرت کسانی را پیدا میکنیم که با درک لازم و احاطه به مهارتهای فنی بتوانند روابط صمیمانه خود را شکوفایی بخشند. اغلب آنها از دانش لازم برای اتخاذ تصمیماتی که خواسته همسرانشان را برآورده سازد بیبهرهاند. وقتی شیرآب چکه میکند، خیلی راحت فکری، به حال آن میکنند اما وقتی عشق و محبت میان آنها تحلیل میرود، راهی برای برخورد با آن نمییابند.
ازدواج و حتی با هم زندگی کردن با سایر مناسبات زندگی تفاوت دارد. وقتی زوجی با هم زندگی میکنند و متعهد به حفظ زندگی مشترک هستند، توقعاتی از هم پیدا میکنند. هر کدام انتظار دارند که از عشق بیقید و شرط ، صمیمیت و وفاداری و حمایت دیگری برخوردار باشند، زن و شوهر، بطور صریح یا غیرمستقیم، کلامی و غیرکلامی خود را به رعایت این نیازهای عمیق متعهد کردهاند. هر اقدام زن یا شوهر مفاهیمی مشتق از این امیال و انتظارات دارد.
به خاطر شدت احساسات و توقعات و تحت تاثیر وابستگی عمیق و معانی سمبلیک و اغلب دلبخواهی که زن و شوهر برای اعمال یکدیگر در نظر میگیرند، احتمال برداشت سوء و تفسیر نادرست رفتارهای آنها از هم زیاد است.
وقتی در اثر سوء تفاهم اختلافی بروز میکند، زن و شوهر به جای توجه به مسئله در مقام سرزنش یکدیگر حرف میزنند. وقتی مشکلات نمایان میشوند و خصومت و سوء تفاهم بالا میگیرد، زن و شوهر جنبههای مثبت و قوت یکدیگر را از یاد میبرند و به تدریج کار به جایی میرسد که اصل زندگی مشترک زیر سوال میرود و گرفتاری اصلی و عامل سوء تفاهم فراموش میشود.
چرا حلقه دست سمت چپ می کنند؟
1-ابتدا کف دو دستتان را روبروی هم قرار دهید و دو انگشت میانی دست های چپ و راستتان را پشت به پشت هم بچسبانید.
2-چهار انگشت باقی مانده را از نوک آنها به هم متصل کنید
3- به این ترتیب تمامی پنج انگشت به قرینه شان در دست دیگر متصل هستند
4-سعی کنید انگشتان شصت را از هم جدا کنید. انگشت شصت نمایانگر والدین است. انگشت های شصت می توانند از هم جدا شوند زیرا تمام انسان ها روزی می میرند. به این صورت والدین ما روزی ما را ترک خواهند کرد.
5-لطفا مجددا انگشت های شصت را به هم متصل کنید. سپس سعی کنید انگشت های دوم را از هم جدا نمائید. انگشت دوم (انگشت اشاره) نمایانگر خواهران و برادران هستند. آنها هم برای خودشان همسر و فرزندانی دارند. این هم دلیلی است که انها ما را ترک کنند.
6 -اکنون انگشت های اشاره را روی هم بگذارید و انگشت های کوچک را از هم جدا کنید. انگشت کوچک نماد فرزندان شما است. دیر یا زود آنها ما را ترک می کنند تا به دنبال زندگی خودشان بروند.
7-انگشت های کوچک را هم به روی هم بگذارید. سعی کنید انگشت های چهارم (همان ها که در آن حلقه ازدواج را قرار می دهیم) را از هم باز کنید. احتمالا متعجب خواهید شد که می بینید به هیچ عنوان نمی توانید آنها را از هم باز کنید. به این دلیل که آنها نماد زن و شوهری هستند که برای تمام عمر به هم متصل باقی می مانند. عشق های واقعی همیشه و همه جا به هم متصل باقی میمانند.
شصت نشانه والدین است انگشت دوم خواهر و برادر انگشت وسط خود شما انگشت چهارم همسر شما و انگشت آخر هم نماد فرزندان شما است.
(برگرفته از اساطیر چینی)
دلیل دیگر آن در زیر آمده است :
تاریخچه حلقه نامزدی
در مورد انگشتری و حلقه ، هر خانم یک مدل از آن را می پسندد . خانمهای مسن اغلب اشکال کلاسیک ، شیک پوشها انگشتری پرزرق و برق و متظاهرها نوع غیر عادی و عجیب و غریب آنرا می پسندند . دختران ساده طرفدار سادگی و دخترانامروز همه نوع آنرا می پسندند .سابقه تاریخی حلقه نامزدی با وجود مستندات بسیار ، بطور دقیق مشخص نیست ، ولی تحقیقات باستان شناسان تا حدی سیر تحول و تغییراتی که در طول اعصار بر ساختار و هویت حلقه اعمال شده را مشخصمیکند .
یک نکته قابل توجه در مورد جایگاه حلقه نامزدی در دست است که در طول زمانهای مختلف تغییری نکرده است .این نوع حلقه را به انگشت چهارم دست چپ میکنند و این بدان جهت است که رگ این انگشت مستقیما با قلب ارتباط دارد و به این علت این رگ را از قدیم رگ عشق میگفتند . منتها در این سوداگری عشق انتخاب بر عهده خانمها و خرید با آقایان است !
حلقه های قدیمی که در حفاریها بدست آمده اشکال مختلفی دارد . بروی برخی از این حلقه ها یک حجمی شبیه چشم نصب شده و بعضی دیگر بصرت ماری است که انتهای سر و دمش بهم متصل است .
حلقه های دیگری از خرابه های رم بدست آمده که روی آن کلیدی دیده میشود و معلوم است که آنرا بخاطر حفظ خزائن جواهرات ساخته اند و مهمترین و معمولترین نوع حلقه ای که بدست آمده ، حلقه هایی است که روی آن مهرهایی وجود دارد .
باستان شناسان عقیده دارند که برای اولین بار ، حلقه هایی که رویش مهر کنده بودند در جهان معمول شد ه است . با این حلقه ها اسناد مهم را مهر و امضا میکردند که دارای اصالت و قاطعیت باشد . پس حلقه قبل از آنکه بصورت یک شی زینتی مورد استفاده قرار گیرد وسیله ای برای رسمیت دادن به اسناد بود .
در زمان قدیم اگر پادشاهی حلقه ی انگشتری خود را به بکسی می داد ، معنیش این بود که وی را بعنوان نماینده ی تمام الاختیار خود برگزیده است ، همچنانکه اسکندر مقدونی بهنگام مرگ حلقه خود را از دست بیرون آورد و به پردیکاس داد .
در روم اولیه حلقه هایی که مورد استفاده مردم عادی قرار میگرفت از آهن ساخته میشد و بعد اشراف زادهها برای اینکه در این مورد نیز خود را اشرافی نشان دهند جنس طلا را برای حلقه های خویش انتخاب کردند . در دوران امپراتوری روم هر کس میتوانست انواع مختلفی از آن را داشته باشد . از این زمان تجمل در ساختمان حلقه اعمال شد و این مورد در طراحی حلقه از اهمیت خاصی برخوردار گردید و صنعتگران حلقه هایی از فلزات گرانبها و حتی عاج ساختند .
در مواردی حلقه های بسیار سنگینی ساخته میشد و حتی گاهی برای فصل تابستان و زمستان حلقه های جداگانه ای ساخته میشد .
در افسانه های قدیمی اساطیر یونان از این وسیله برای ابراز عشق و وفاداری استفاده میکردند . در یونان باستان برای اولین بار
(( ویدون )) یک حلقه را بعنوان مظهر وفاداری نسبت به شوهرش (( پسیسه )) همیشه با خود داشت .
به هر حال با این سابقه تاریخی امروزه هدیه دادن انگشتری نشانه ی ابراز عشق است و بدین جهت در مراسم نامزدی نقش بسیار مهمی دارد .
منبع : عشق من
ژاپنیها دو دهه است که اختلالی روانی به نام هیکیکوموری را تجربه میکنند. حالا، به دنبال بحران چندماه اخیر، بسیاری از این بیماران ناشناخته نیازمند کمک هستند و اوضاع ژاپن دشوارتر میشود.
در اوایل دهه 1990 / 1370، گونه خاصی از انزواطلبی در بین جوانان ژاپنی رواج پیدا کرد. در آن زمان آنها ترجیح میدادند برای ماهها در خانههای خود بمانند. بررسیها نشان داد که حدود یک میلیون ژاپنی به اختلالی که در زبان ژاپنی هیکیکوموری نامیده شده بود، مبتلا شدند. البته مطابق معمول، بسیاری بر این عقیده بودند که رقم واقعی خیلی بیشتر از رقم اعلام شده است.
مبتلایان به هیکیکوموری علایم اضطراب، افسردگی و الگوهای خواب آشفته را نشان میدهند. تعریف رسمی این اختلال، خانهنشینی کامل را هم شامل میشود، اما بسیاری از روانپزشکان و محققین ژاپنی برای این اختلال طیفی را تعریف کردند که از خانهنشینی کامل تا بیرون رفتن هر روز اما نداشتن هیچ دوست یا شغلی را شامل میشد.
بیماران ترجیح میدهند در طول روز بخوابند و شبها تلویزیون تماشا کنند، با بازیهای رایانهای مشغول شوند یا کتابهای مصور بخوانند. آنها اغلب ترجیح میدهند در اتاق خواب خود تنها غذا بخورند و به مقدار فراوان چت اینترنتی دارند، اما به ندرت وارد روابط چهره به چهره میشوند.
در موارد بسیار نادر، این افراد ممکن است به خودکشی و حتی قتل دیگری دست بزنند. به گفته محققین، این افراد فقط وقتی هیچ گزینه دیگری ندارند به سراغ درمان میروند، وقتی مثلا خانهشان فروخته شده، والدینشان فوت کردهاند و دیگر هیچ پولی برایشان باقی نمانده است.
حالا زلزله، سونامی و بحرانهای بعد از آن، ممکن است برای اولین بار مبتلایان به این اختلال در ژاپن را وادار به کمک گرفتن نماید. برای ژاپن، این یک مشکل بزرگ و منحصر به فرد خواهد بود. عامل این اختلال مشخص نیست، اما مظنون شماره یک، ضربههای ناگهانی در زندگی است. بنابراین ممکن است بحرانهای اخیر ژاپن و ضربههایی چون از دست دادن عزیزان، بیکاری، از دست دادن خانه و حتی شهر، باعث ابتلای بسیاری جوانان دیگر به هیکیکوموری در ژاپن گردد.
البته هنوز هیچ گزارشی در این زمینه منتشر نشده، اما دو عامل در فرهنگ ژاپنی میتواند نگرانکننده باشد: یکی این که ژاپنیها ابتلا به بیماری روانی را ننگ میدانند و ترجیح میدهند خود را پنهان کنند تا این که به دنبال درمان بروند. دوم این که در فرهنگ ژاپن، استراحت کردن، درمان همه بیماریهای روانی دانسته میشود و افراد تصمیم میگیرند مدتها در خانه استراحت کنند تا شاید بهبود یابند.
برخی محققین بر این باروند که ابتلا به هیکیکوموری نوعی واکنش به تاکید فرهنگی ژاپن بر سرعت، کارآمدی و وقتشناسی است. برخی دیگر، تفاوت نگرش نسبت به یافتن شغل در دو نسل را عامل مهمی میدانند. تا قبل از دهه 1990 / 1370، ژاپنیها با روند ثابتی تحصیلات خود را به پایان میرسانند، برای مصاحبه میرفتند و شغلی برای همه عمر پیدا میکردند.
اما از دهه 1990 به بعد، اوضاع تغییر کرده و بسیاری از جوانان در مصاحبههای بسیاری شرکت میکنند اما کار دایمی پیدا نمیکنند و مورد سرزنش والدینی قرار میگیرند که شرایط را با زمان خود مقایسه میکنند و باعث احساس شرمساری در فرزند خود میشوند.
علیرغم توجه فراوان رسانهها و نشریات، مطالعات علمی کمی در مورد هیکیکوموری وجود دارد. در حالی که این اختلال میتواند عامل مهمی در هر تلاشی که برای کمک به مردم ژاپن انجام خواهد شد، باشد. نباید فراموش کرد که حتی قبل از این بحرانها، ژاپن از کشورهایی بود که بالاترین آمار خودکشی را در بین کشورهای جهان داشت.
وجود مبتلایان هیکیکوموری که برای اولین بار به دنبال کمک میآیند و احتمال ابتلای تعداد فراوانی به این بیماری بعد از وقایع اخیر، ژاپن را در موقعیتی قرار خواهد داد که هیچ کشور دیگری در این شرایط تجربه نخواهد کرد و کاملا مخصوص به ژاپن است.
یکی از مسائل مهمی که ذهن بیشتر والدین جوان را مشغول میکند، این است که باید فرزندشان را در اتاق خودشان بخوابانند یا اینکه او را از همان ابتدا به خوابیدن در اتاقش عادت دهند. نگرانی از اینکه مبادا برای کودک مشکلی پیش آید و مادر متوجه نشود، باعث میشود بسیاری از مادران کودکشان را در تخت خودشان بخوابانند...
با بزرگ شدن کودک و عادت کردن به این شیوه، خواباندن او به تنهایی در اتاق خودش مسالهای بغرنج میشود. دکتر کتایون خوشابی، روانپزشک کودک، در این رابطه گفت و گویی کرده است.
خانم دکتر! آیا خواباندن کودک در اتاق والدین کار صحیحی است؟
به طور کلی در یک سال اول بهتر است شیرخواران در معرض دید والدین باشند. به همین دلیل توصیه میکنیم حتی اگر اتاق جدایی برای فرزند در نظر گرفته میشود، در معرض دید والدین باشد. از آنجا که این امکان معمولا وجود ندارد، بهتر است در یک سال اول شیرخوار در اتاق والدین اما در تخت جدا خوابانده شود.
چرا تا این حد به در معرض دید بودن شیرخوار در سال اول تاکید دارید؟
به دلیل اینکه احتمال نشانگان مرگ ناگهانی شیرخواران که علت دقیق آن کاملا مشخص نشده است، وجود دارد. حضور کودک در کنار والدین، به مادر و پدر امکان میدهد که تنفس و وضعیت خوابیدنش را هنگام خواب بررسی کنند.
آیا بعد از یک سالگی باید اتاق خواب کودک را جدا کرد؟
بعد از یک سال، به خصوص در مورد کودکانی که شیر مادر نمیخورند، بهتر است جای خواب آنها را جدا کرد اما در مورد شیرخواران شیر مادرخوار، ممکن است جداکردن فرزند از مادر هنگام خواب کار راحتی نباشد زیرا مادر مجبور میشود با هر بار گریه کودک، بلند شود و او را به تخت خود بیاورد یا در کنار تختش بنشیند و او را تغذیه کند و دوباره به تخت بازگرداند.
اگر مادری بتواند این زحمت را بپذیرد، بهتر است از پایان سال اول محل خواب شیرخوار جدا شود.استثنائا در مورد کودکان شیر مادرخوار، حداکثر زمانی که شیرخوار میتواند در اتاق خواب والدین بخوابد، تا دوسالگی است اما در این صورت هم باید محل خواب و تختخواب شیرخوار جدا باشد.
پس یک کودک دو ساله به هیچوجه نباید اجازه داشته باشد که در تخت یا اتاق والدین بخوابد؟
بله. بعد از دو سالگی به طور منطقی و علمی، توجیهی برای خواباندن فرزند در کنار والدین وجود ندارد اما گاهی وابستگی مادر به فرزند شدید است و نمیتواند او را از خود جدا کند زیرا در آغوش گرفتن فرزند به او احساس آرامش و اطمینان میدهد و دوست دارد تا سالها فرزندش در کنارش باشد.
در این حالت لازم است با مادر صحبت شود و هر چه سریعتر جدایی صورت بگیرد. در اغلب موارد جدایی به دلیل وابستگی شدید مادر به فرزند انجام نمیشود، ولی به هر حال مادری هم که از لحاظ عاطفی توجه و محبت کافی به فرزندش دارد، میتواند در پایان دو سالگی محل خواب فرزندش را جدا کند.
معمولا والدین کودک را کنار خودشان میخوابانند و بعد او را به تخت و اتاق خود منتقل میکنند. چه کنیم که کودک خودش خوابیدن را بیاموزد؟
بهترین راه این است که فرزندمان را عادت دهیم خودش در تختش تنها بخوابد. اینکه او را بخوابانیم و بعد در تخت بگذاریم، کار صحیحی نیست. باید از ابتدا فرزند را بهطوری بار بیاوریم که بداند در مورد این مساله جدی و قاطع هستیم. البته مادر میتواند تا زمانی که کودک به خواب رود در اتاق او بماند.
عادتهای دیگر مانند خواباندن در بغل یا روی پا یا در اختیار گذاشتن قسمتی از مو یا بدن مادر در دست کودک تا زمانی که به خواب برود، صحیح نیست. در مورد کودکی که چنین عادتی پیدا کرده، بهتر است مادر عروسک پشمالو در اختیارش قرار دهد تا کودک عادت کند عروسک یا بالشش را بغل بگیرد تا به خواب برود. وقتی این عادت از بین رفت، به راحتی با بردن کودک به اتاقش و ماندن مادر در کنار او، به خواب میرود
آیا مادر میتواند کنار فرزندش در اتاق او بخوابد تا به خواب برود؟
خیر. مادر نباید به تخت کودک برود یا در اتاق او روی زمین بخوابد زیرا این کارها هم تفاوتی با خوابیدن کودک در اتاق والدین ندارد. باید کودک حس کند مادر حضور دارد ولی این حضور به معنی خوابیدن کنار او نیست. مادر میتواند برای فرزندش کتاب بخواند یا قصه بگوید تا کودک در حالی که عروسک به بغل دارد، به خواب برود.
اگر مادری کودکش را تا حداکثر دو سالگی از خود جدا نکرد و کودک به خوابیدن کنار مادر عادت داشت، چطور میتوان این عادت را در او از بین برد؟
در مورد کودکان سه سال به بالا خیلی خوب است که از جدول ستاره استفاده کنیم. یعنی به کودکمان بگوییم هر روز صبح که بلند میشوی اگر در تختخوابت بودی، یک برچسب جایزه میگیری و مثلا هر سه برچسب یک جایزه بزرگ دارد. استفاده از روشهای تشویقی در این مورد مؤثر هستند.
مدت ها پیش کشاورز فقیری برای پیداکردن غذا یا شکاری به دل جنگل رفت .هنوز مسیر زیادی را طی نکرده بود که صدای فریاد کمکی به گوشش رسید.او صدا را دنبال کرد تا به منبع آن رسید و دید که پسر بچه ای در باتلاقی افتاد و آهسته و آرام به سمت پایین می رود .آن پسربچه به شدت وحشت زده بود و با چشمانش به کشاورز التماس می کرد تا جانش را نجات دهد.کشاورز با هزار بدبختی با به خطر انداختن جان خودش بالاخره موفق شد پسرک را از مرگ حتمی و تدریجی نجات دهد و او را از باتلاق بیرون بکشد....
فردای آن روز وقتی که کشاورز روی روی زمینش مشغول کار بود،کالسکه سلطنتی مجللی در کنار نرده های ورودی زمین کشاورز ایستاد .دو سرباز از آن پیاده شدند و در را برای آقای قد بلندی که لباس های اشرافی بر تن داشت ،بازکردند.زمانی که آن مرد با لباس های گران قیمتی که برتن داشت پایین آمد ،خود را پدر پسری که کشاورز روز گذشته او را از مرگ نجات داده بود،معرفی کرد.اوبه کشاورز گفت که می خواهد این محبتش را جبران کند وحاضر است در عوض کار بزرگی که او انجام داده،هرچه بخواهد به او بدهد .
کشاورز با مناعت طبعی که داشت به مرد ثروتمند گفت که او این کار را برای رضای خدا وبه خاطر انسانیت انجام داده و هیچ چشم داشتی در مقابل آن ندارد.در همین موقع پسرکشاورز از ساختمان وسط زمین بیرون آمد.مرد ثروتمند که متوجه شد کشاورز پسرس هم سن وسال پسر خودش دارد ،به پیرمردگفت که می خواهد یک معامله با او بکند.مردثروتمند گفت حال که تو پسرم را نجات دادی ،من هم پسر تو را مثل پسر خودم می دانم .پس اجازه بده هزینه تحصیل او را در بهترین مدارس ودانشگاهها بپردازم .کشاورز موافقت کرد وپسرش پس از چند سال از دانشگاه علوم پزشکی لندن فارغ التحصیل شد وبه خاطر کشف یکی از بزرگ ترین ومهم ترین داروهای نجات بخش جهان که پنی سیلین بود،به عنوان یک دانشمند مشهور شناخته شد .آن پسر کسی نبود جز الکساندر فلیمینگ .چندسال گذشت .دست بر قضا پسر مرد ثروتمند به بیماری لاعلاجی مبتلا شد و این بار الکساندر،پسر کشاورز که امروز یک دانشمند برجسته بود با داروی جدیدش بار دیگر جان آن پسر را نجات داد .
جالب است بدانید که آن مرد ثروتمند و نجیب زاده کسی نبود جز لردراندلف چرچیل و پسرش هم کسی نبود جز وینستون چرچیل .
مرد جوانی پدر پیرش مریض شد. چون وضع بیماری پیرمرد شدت گرفت او را در گوشه جاده ای رها کرد و از آنجا دور شد. پیرمرد ساعت ها کنار جاده افتاده بود و به زحمت نفس های آخرش را می کشید. رهگذران از ترس واگیرداشتن بیماری و فرار از دردسر روی خود را به سمت دیگری می چرخاندند و بی اعتنا به پیرمرد ....
نالان راه خود را می گرفتند و می رفتند. شیوانا از آن جاده عبور می کرد. به محض اینکه پیرمرد را دید او را بر دوش گرفت تا به مدرسه ببرد و درمانش کند. یکی از رهگذران به طعنه به شیوانا گفت:" این پیرمرد فقیر است و بیمار و مرگش نیز نزدیک! نه از او سودی به تو می رسد و نه کمک تو تغییری در اوضاع این پیرمرد باعث می شود. حتی پسرش هم او را در اینجا به حال خود رها کرده و رفته است. تو برای چی به او کمک می کنی!؟"شیوانا به رهگذر گفت:" من به او کمک نمی کنم!! من دارم به خودم کمک می کنم. اگر من هم مانند پسرش و رهگذران او را به حال خود رها کنم چگونه روی به آسمان برگردانم و از خالق هستی تقاضای هم صحبتی داشته باشم. من دارم به خودم کمک می کنم !"
تا كريسمس چند روز بيشتر نمانده بود و جنب و جوش مردم براي خريد هديه
كريسمس روزبه روز بيشتر مي شد . من هم به فروشگاه رفته بودم و براي
پرداخت پول هدايايي كه خريده بودم ، در صف صندوق ايستاده بودم .
جلوي من دو بچه كوچك ، پسري 5 ساله و دختري كوچكتر ايستاده بودند .
پسرك لابس مندرسي بر تن داشت ، كفشهايش پاره بود و چند اسكناس را در
دستهايش مي فشرد .
لباس هاي دخترك هم دست كمي از مال برادرش نداشت ولي يك جفت كفش نو در
دست داشت . وقتي به صندوق رسيديم ، دخترك آهسته كفشها را روي پيشخوان
گذاشت . چنان رفتار مي كرد كه انگار گنجينه اي پر ارزش را در دست دارد
.
صندوقدار قيمت كفشها را گفت :« 6 دلار » .
پسرك پولهايش را روي پيشخوان ريخت و آنها را شمرد : 3 دلار و 15 سنت .
بعد رو به خواهرش كرد و گفت : « فكر كنم بايد كفشها را بگذاري سر جايش
... »
دخترك با شنيدن اين حرف به شدت بغض كرد و با گريه گفت : « نه !نه! پس
مامان تو بهشت با چي راه بره ؟ »
پسرك جواب داد : « گريه نكن ، شايد فردا بتوانيم پول كفشها را در
بياوريم . »
من كه شاهد ماجرا بودم ، به سرعت 3 دلار از كيفم بيرون آوردم و به
صندوقدار دادم .
دخترك دو بازوي كوچكش را دور من حلقه كرد و با شادي گفت : « متشكرم
خانم ... متشكرم خانم »
به طرفش خم شدم و پرسيدم : «منظورت چي بود كه گفتي : پس مامان تو بهشت
با چي راه بره ؟ »
پسرك جواب داد : « مامان خيلي مريض است و بابا گفته كه ممكنه قبل از
عيد كريسمس به بهشت بره ؟ »
دخترك ادامه داد : « معلم ما گفته كه رنگ خيابانهاي بهشت طلايي است ،
به نظر شما اگه مامان با اين كفشهاي طلايي تو خيابانهاي بهشت قدم بزنه
، خوشگل نمي شه ؟ »
چشمانم پر از اشك شد و در حالي كه به چشمان دخترك نگاه مي كردم ، گفتم
: « چرا عزيزم ، حق با تو است ، مطمئنم كه مامان شما با اين كفشها تو
بهشت خيلي قشنگ ميشه ! »
كتاب « نشان لياقت عشق » برگردان بهنام زاده
• 1. تماشای تلویزیون
تلویزیون قاتل عشق است. در این مورد هیچ شکی نداشته باشید! حتی کاملا توصیه می شود که شام خوردن جلوی تلویزیون را ممنوع کنید. هر شب غذا خوردن جلوی تلویزیون به همراه گویندگان نمیگذارد حواستان به همسرتان و فرزندانتان باشد، از آن گذشته آنقدر جلوی تلویزیون به تماشای فیلم مشغول بودهاید که وقتی به رختخواب میروید، حتی دیگر وقت ندارید با هم حرف بزنید و از حال یکدیگر باخبر شوید.
تنها چاره کار این است که این دشمن را از زندگی عاشقانه بیرون بیندازید! برای آنکه در این کار زیاد سختگیری نکرده باشید، میتوانید موافقت کنید که در هفته، بعضی از شب ها تلویزیون خاموش باشد. البته فراموش نکنید که تلویزیون در رابطه ی میان والدین و فرزندان نیز بعضا نقش های مخرب زیادی دارد.
• 2. خانهنشینی
ممکن است به خاطر تلویزیون و یا بنا به دلایلی، دیگر بیرون نروید! البته حتما لازم نیست که رستوران های آنچنانی بروید و یا از همسرتان چنین انتظاری را داشته باشید. چرا که به هر حال اصل قضیه این است که شما اوقاتی را با هم و به بهترین شکل سپری کنید. حالا می توانید غذایی که در منزل تهیه کرده اید را به پارک ببرید و یا اینکه اگر می توانید به رستورانی که در آن خاطره های خوشی داشته اید، بروید. فراموش نکنید که نباید با هزینه تراشی های بی مورد، به گونه ای متحمل هزینه بشوید که دیگر نخواهید به رستوران بروید.
اگر هم به سینما علاقه دارید و از آن لذت می برید، می توانید با تفاهم بر روی فیلم خاصی، از تماشای آن لذت ببرید. فراموش نکنید که صله ی رحم را همواره در برنامه های خودتان بگنجانید. مبادا طوری رفتار کنید که ببینید دیگر از گردشهای دونفره و شبنشینیهای رمانتیک خبری نیست! باید دوباره آن حال و هوا را به دستآورید و به اتفاق یکدیگر از خانه بیرون بزنید! حالا که به تازگی از شر تلویزیون خلاص شدهاید، سعی کنید که توجه به همسرتان، تلویزیون جدید شما باشد!
• 3. هدر دادن ساعات اضافی
دیگر دیر از سر کار به خانه برنگردید! نه تنها برای خودتان وقت ندارید بلکه علاوه بر آن خستگی و عصبانیتتان را با خود به خانه میآورید که حقیقتا هیچ کار خوشایندی برای فرزندان و همسرتان نیست! تنها کافی است که کار، تمام زندگیتان را به خود مشغول کند، به سرعت تنها موضوعی میشود که از آن در خانه حرف میزنید.
بس کنید! سعی کنید به حد کافی زود به خانه برگردید تا قبل از شام کمی وقت برای خودتان و یا با هم بودن داشته باشید. به شرطی که طبق همان اصل اول، در این مدت جلوی تلویزیون ولو نشوید! و خصوصا برای آنکه توجه بیشتری به یکدیگر داشته باشید، هر ازگاهی کار را از یاد ببرید. به عنوان مثال می توانید تصور کنید که هر گاه به خانه بر می گردید، همانطور که جوراب های خودتان را از پایتان خارج می کنید، تمام مسائل فکری بیرون از خانه تان را هم از ذهنتان خارج کرده و آن ها را درون جوراب هایتان بریزید.
• 4. عدم رسیدگی به وضع ظاهر
فکر نکنید چون دیگر زن و شوهر هستید و چندین سال از زندگی مشترکتان میگذرد، باید نسبت به وضع ظاهرتان بیخیال شوید! چرا که در روایات اسلامی هم نسبت به این که هر کدام از زن و شوهر خودش را برای همسرش آراسته کند، تاکیدات و سفارشات بسیار فراوانی وجود دارد.
پس بهتر است که دست از شوریدگی و نامرتب بودن بردارید، موهایتان را ژولیده و درهم رها نکنید، از ریختوپاشکردن در خانه خودداری کنید و بهخودتان برسید!
همسرتان مطمئنا شما را همانگونه که هستید دوست دارد، با اینحال چرا سعی نمیکنید خود را به بهترین شکل نشان دهید؟ به این ترتیب به او نشان میدهید که حضور او و تاثیری که بر او میگذارید برایتان مهم است!
• 5. بیتوجهی
یکی دیگر از دشمنان بزرگ زن و شوهرها، بیتوجهی است. در اینجا منظور از توجه کردن گل خریدن و یا هدیه دادن نیست بلکه تنها نگاه کردن به همسرتان است که گاهی می تواند خیلی بیشتر از آنچه که تصور می کنید، تاثیر خوبی در زندگی تان بگذارد.
زمانیکه همسرتان آرایشگاه رفته و یا کت جدیدی خریده است به او توجه نشان دهید؛ بهخصوص زمانی که او را شیک و زیبا میبینید و یا وقتی که او با تعریفهای بجا و مناسبش شما را تحتتأثیر قرار میدهد، از او تعریف کنید. زیرا تعریف و تمجیدها همیشه خوشایند هستند، اما تنها زمانیکه درست و بجا بهکار برده شوند.
• 6. حسادت بیهوده
دست از پاییدن و سینجیم کردن همسرتان بردارید زیرا زندگی مشترک بر اساس اعتمادی دو جانبه بنا میشود. شک و بدگمانیهای بیش از حد شما، در نهایت او را به ستوه آورده و به سمت فرد دیگری هل میدهد! پس مواظب باشید که با دست خودتان، عشقتان را نابود نکنید.
• 7. عدم توجه به خانواده همسر
نه، مطمئنا تمام خانوادههای همسر آنگونه که در فیلمها بهصورت منفی نشان داده میشوند، نیستند. پس سعی کنید که از تلقین منفی به ذهنتان کاملا دوری کنید و این باور را در خودتان تقویت کنید که تفاهم بین همسر و خانواده شما اغلب میتواند گرم و صمیمانه باشد.
اما نکته مهم آن است که بدانید زمانیکه این تفاهم به حد کافی وجود دارد، چیزی را به همسرتان تحمیل نکنید. چنانچه احساس میکنید که همسرتان از رفتوآمدهای آخر هفته کمکم خسته میشود به او اصرار نکنید آخر هر هفته برای ناهار با خانواده شما باشد و البته این قاعده در مورد میهمانیهای همکاران و دوستان قدیمی نیز صدق میکند.
• 8. نبود برنامه ریزی
تشکیل خانواده به معنای گذراندن زندگی بدون در نظرگرفتن آینده نیست. شما باید به اتفاق هم آیندهتان را بسازید. از برنامههای کوتاهمدت (مکانی که تعطیلات را در آنجا میگذرانید، خرید اتومبیل و…) گرفته تا برنامههای بزرگتر (بچهدار شدن، عازم شهر دیگری شدن و…) بیدرنگ در مورد آیندهتان و اینکه چگونه با آن روبهرو میشوید فکر کنید. این عمل روابط شما را منسجمتر و شور و شوق پیشروی در زندگی را در شما شعله ور میکند!
• 9. سکوت بدون دلیل
مطمئنا عدم گفتوگو برای زندگی زناشویی مضر است. این امر بنا به دلایل مختلف اغلب ناشی از کمبود وقت و یا بیتوجهی زن و مرد نسبت به یکدیگر است که در بالا از آنها نام بردهایم. با اینحال، معمولا گفتوگو میان زن و مرد صورت میگیرد، اما هیچیک از طرفین به حرفهای یکدیگر گوش نمیدهند…
در این حالت، موضوعی را با هم مطرح کنید و سعی کنید حقیقتا حرف طرف مقابلتان را بفهمید. درصورت نیاز، بیدرنگ از یک رواندرمانگر کمک بگیرید. البته ناگفته نماند که متاسفانه بعضی از زن و شوهرها، حرف هایی می زنند که اگر سکوت کنند و آن ها را نگویند، بسیار برای آن ها بهتر است… پس حالا تصمیم و تشخیص آن که چگونه سکوت زندگی را بشکنید، با خودتان است.
چرا زوج های جوان بعد از گذشت مدّتی از آغاز زندگی دیگر آن شور و شوق دوران نامزدی را ندارند و مانند سابق از همسرشان لذت نمی برند؟ و به قول خیلی ها : چرا زندگی فقط ۶ ماه اوّلش زیباست ؟...!
پاسخ
مطلبی که باید مدّ نظر قرار گیرد این است که در آغاز آشنایی ها هر دو نفر از طرف مقابل تنها یک ظاهر و یا باطن کلّی می بینند و به جزئیات آن توجهی ندارند که این امر به علّت کمی مدّت آشنایی کاملاً طبیعی است، ولی بعد از گذشت مدّتی از آغاز زندگی کم کم به جزئیات درونی و ظاهری یکدیگر پی برده و آن جزئیات را به تنهایی مورد بررسی قرار می دهند، غافل از اینکه این جزئیات که برخی بد و برخی خوب هستند در کنار یک دیگر آن کلّیتی را می سازند که در اوایل با چه عشقی به آن دوستت دارم می گفتند.
مشکل اصلی در اینجاست که اگر با دید جامعی به طرف مقابل نگاه کنند خواهند دید که کاستی های او در کنار خوبی هایش چه زیباست و بالا تر از آن در کنار خوبی های خودشان... اگر همیشه به یکدیگر کلی نگاه کنیم و در جزئیات وجودی هم توقف نکنیم، زندگی همیشه همان شیرینی اوّل خود را خواهد داشت، چه بسا با این دید کلی، هر روز ابعاد تازه ای از وجود هم خواهند شناخت که به علاقه یشان بیشتر دامن خواهد زد.
من خیلی به این مطلب معتقد نیستمااا،ولی گذاشتم دیگه...
من خودم شرایط لازمو دارم،ولی بازم قبول ندارم این چیزارو***
به نقل از تلگراف و به گزارش آی رایت ، مردانی که انگشت حلقه شان از انگشت اشاره آن ها بلندتر است برای زنان بیشتر جذاب هستند.تحقیقات جدید چنین میگویند.
هر چه انگشت چهارم به نسبت انگشت دوم بلندتر باشد ، نسبتی که به ۲D:4D معروف است ، به همان نسبت چهره افراد برای دیگران جذاب تر خواهد بود.طبق این تحقیقات این اثر بیشتر روی دست راست فرد بررسی می شود تا دست چپ.
نسبت اندازه میان انگشتان به هورمون های جنسیتی ارتباط داده می شود، یک نسبت کمتر -یعنی انگشت حلقه بزرگتر از اشاره باشد-دلالت خواهد داشت به شدت هورمون تستسترون در رحم – هنگام تشکیل نطفه -.
بر طبق ادعای محققان ،این نسبت ها باعث پیدایش جذابیت ظاهری و همسانی در نظر زنان می شوند.
نسبت ۲D:4D قبلا به توانایی باروری ، تمایلات جنسیتی و حس رقابت ارتباط داده می شود.و همانطور که اشاره شد این تاثیرات بیشتر روی دست راست آقایان است.
دکتر Camille Ferdenzi از دانشگاه ژنو و همکارانش نسبت ۲D:4D برای ۴۹ مرد را اندازه گیری کردند ،سپس تصویر آنها را به صورت تصادفی به خانم های داوطلب تحقیق نشان دادند.به خانم های داوطلب این تحقیق گفته شده بود که به چهره ها از نظر جذابیت-کوتاه مدت، مثل یک قرار شام یا جشن تولد و همینطور از نظر جذابیت بلند مدت ، مثل فردی که بالقوه میتواند شریکی برای زندگی باشد ، حالت مردانگی و تناسب آن چهره با خود ، امتیازی بدهند.
محققان دریافتند که امتیازهای که در بخش های جذابیت کوتاه و بلند مدت به چهره ها داده می شد به نسبت های ۲D:4D ” همبستگی بالایی ” داشت.هر چه نسبت کمتر بود ، امتیاز بالاتر می رفت.
دکتر Ferdenzi گفت : این اولیت قائل شدن خانم ها برای آقایانی با نسبت ۲D:4D کمتر را توضیح می دهد.احتمالا این موضوع از اینجا سرچشمه می گیرد که این آقایان چهره همسان و هماهنگ تری با زنان دارند-ثابت شده که تفاهم ظاهری و همسان سازی از دلایل جذابیت یک فرد و تفاوت قائل شدن ایشان با دیگر افراد در نظر فرد مقابل است-
یک اینچنین اولیت قائل شدنی از طرف زنان ممکن است برای این باشد که رابطه با فردی که از توانایی جسمی بالاتری برخوردار است میتواند درصد موفقیت ادامه نسل از طرف آنها را افزایش دهد.
هرچند که دانشمندان بین بو و رایحه مخصوص بدن و زیر و بمی صدا-مشخص کننده های شاخص دیگر برای بررسی میزان شدت تستسترون -و نسبت ۲D:4D انگشتان دست راست ، نتوانستند رابطه مشخصی پیدا کنند.اما ایشان دلیل این موضوع را این چنین توصیف میکنند که چون رایحه بدن و زیر و بمی صدا بعدا در بدن توسعه پیدا میکند احتمالا میزان تستسرون در هنگام تشکیل نطفه بر آنها تاثیری ندارد.
در اوزاکا، شیرینیسرای بسیار مشهوری بود.
شهرت او به خاطر شیرینیهای خوشمزهای بود که میپخت.
مشتریهای بسیار ثروتمندی به این مغازه میآمدند، چون قیمت شیرینیها بسیار گران بود.
صاحب فروشگاه همیشه در همان عقب مغازه بود و هیچ وقت برای خوشآمد مشتریها به این طرف نمیآمد.
مهم نبود که مشتری چقدر ثروتمند است.
یک روز مرد فقیری با لباسهای مندرس و موهای ژولیده وارد فروشگاه شد و عمداً نزدیک پیشخوان آمد.
قبل از آنکه مرد فقیر به پیشخوان برسد،
صاحب فروشگاه از پشت مغازه بیرون پرید و فروشندگان را به کناری کشید و با تواضع فراوان به آن مرد فقیر خوشآمد گفت و با صبوری تمام منتظر شد تا آن مرد جیبهایش را بگردد تا پولی برای یک تکه شیرینی بیابد!
صاحب فروشگاه خیلی مؤدبانه شیرینی را در دستهای مرد فقیر قرار داد و هنگامی که او فروشگاه را ترک میکرد، صاحب فروشگاه همچنان تعظیم میکرد.
وقتی مشتری فقیر رفت، فروشندگان نتوانستند مقاومت کنند و پرسیدند که در حالی که برای مشتریهای ثروتمند از جای خود بلند نمیشوید، چرا برای مردی فقیر شخصاً به خدمت حاضر شدید.
صاحب مغازه در پاسخ گفت:
مرد فقیر همهی پولی را که داشت برای یک تکه شیرینی داد و واقعاً به ما افتخار داد.
این شیرینی برای او واقعاً لذیذ بود.
شیرینی ما به نظر ثروتمندان خوب است، اما نه آنقدر که برای مرد فقیر، خوب و باارزش است.
دو آتش نشان وارد جنگلی می شوند تا اتش کوچکی را خاموش کنند . اخر کار وقتی از جنگل بیرون می ایند و میروند کنار رودخانه ، صورت یکی شان کثیف و خاکستر است و صورت ان یکی به شکل معصومانه ای تمیز.
سوال : کدامشان صورتش را می شوید ؟
.
.
.
.
اشتباه کردید ، ان که صورتش کثیف است به ان یکی نگاه می کند و فکر میکندصورت خودش هم همان طور است .
اما ان که صورتش تمیز است می بیند که سرتاپای رفیقش غبار گرفته است و به خودش می گوید :
حتما من هم کثیفم ، باید خودم را تمیز کنم.
برگرفته شده از کتاب زهیر : پائولو کوئیلو
چند قورباغه از جنگلی عبور میکردند که ناگهان ۲ تا از آنها به داخل
چاهی عمیق میفتند ..بقیه قورباغه ها در کنار گودال جمع شدند و وقتی
دیدند گودال چقدر عمیق است به آن ۲ گفتند : چاره ای نیست شما به زودی
میمیرید ..
۲ قورباغه این حرف ها را نادیده گرفتند و با تمام توانشان کوشیددند که
از گودال بیرون آیند ..اما دائما قورباغه های دیگر به انها میگفتند دست
از تلاش بردارید..چون نمیتوانید خارج شوید ...به زودی خواهید مرد..
بالاخره یکی از ۲ قورباغه تسلیم شد و به داخل اعماق گودال افتاد و
مرد..اما غورباقه دیگر حداکثر توانش را برای بیرون آمدن به کار گرفت
..بقیه قورباغه ها فریاد میزدند که دست از تلاش بردار اما او با توان
بیشتری تلاش کرد و بالاخره خارج شد ...
وقتی بیرون آمد بقیه از او پرسیدند مگر صدای ما را نمیشنویدی ..؟؟؟
معلوم شد که قورباغه ناشنواست ..او در تمام مدت فکر میکرده که دیگران
وی را تشویق میکنند ....
آیا واقعا باید با حرف دیگران تسلیم شد و دست از تلاش کشید؟
***مگر غیر اینه که خدا همیشه همراه ماست***
مرد جوان مسيحي كه مربي شنا و دارنده چندين مدال المپيك بود ، به خدا
اعتقادي نداشت. او چيزهايي را كه درباره خدا و مذهب مي شنيد مسخره ميكرد.
شبي مرد جوان به استخر سرپوشيده آموزشگاهش رفت. چراغ خاموش بود ولي ماه
روشن بود و همين براي شنا كافي بود.
مرد جوان به بالاترين نقطه تخته شنا رفت و دستانش را باز كرد تا درون
استخر شيرجه برود.
ناگهان، سايه بدنش را همچون صليبي روي ديوار مشاهده كرد. احساس عجيبي
تمام وجودش را فرا گرفت. از پله ها پايين آمد و به سمت كليد برق رفت و
چراغ را روشن كرد.
آب استخر براي تعمير خالي شده بود!
- برای بلند شدن باید خم شد. گاهی مشکلات تو را خم می کنند و بدان آغاز ایستادن است.
- باد می وزد می توانید در مقابلش دیوار بسازی یا اسیاب بادی. تصمیم با توست.
- خدایا به من کمک کن که وقتی میخواهم درباره ی راه رفتن کسی قضاوت کنم با کفشهای او راه بروم.
- تاریکترین ساعت شب درست ساعت قبل از طلوع خورشید است.... پس همیشه امیدوار باش.
رالف والدو امرسون دریکی از مقالاتش تحت عنوان "تلافی" نوشته است هر شخص به همان شیوه ای که رفتار می کند پاداش یا جزا می بیند. قانون تلافی همان بیان دوباره قانون کاشت و برداشت است.
براساس این قانون شما همواره به اندازه تلاش هایتان وسهمتان در انجام کارها پاداش می گیرید یا مجازات می شوید نه کمتر و نه بیشتر.
همچنین براساس این قانون در دراز مدت نمی توانید بیش از تلاشتان نتیجه بگیرید (خواه این نتیجه پاداش باشد خواه مجازات).
درآمد امروزتان تلافی همان کارهایی است که درگذشته انجام داده اید. اگر می خواهید پاداش بیشتری نصیبتان شود باید به ارزش کارهایی که بدانها دست می زنید بیفزایید.
|
من نشانی از تو ندارم اما نشانی ام را برای تو می نویسم:
درعصرهای انتظار،
به حوالی بی کسی قدم بگذار !
خیابان غربت را پیدا کن و وارد کوچه پس کوچه های تنهایی شو !
کلبه ی غریبی ام را پیدا کن ،
... ... کناربیدمجنون خزان زده و کنارمرداب ارزوهای رنگی ام !
درکلبه را باز کن و به سراغ بغض خیس پنجره برو !
حریر غمش را کنار بزن ! مرا می یابی... :(
تبادل لینک هوشمند ابتدا ما را با عنوان زندگی همراه عشق و آدرس 2nyabaeshg.mahtarin.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر بنویسید.
|