یه زوج ۶۰ ساله به مناسبت سی و پنجمین سالگرد ازدواجشون ؛
رفته بودند لب دریا که یه جشن کوچیک دو نفره بگیرن .
وقتی توی ساحل داشتن قدم میزدند،
یهو یه فرشته کوچیک جلوشون ظاهر شد و گفت:
چون شما همیشه یه زوج فوق العاده بودین و تمام مدت ... به همدیگه وفادار بودین من برای هر کدوم از شما یه دونه آرزو برآورده میکنم!
زن از خوشحالی پرید بالا و گفت:
چه عالی! من میخوام همراه شوهرم به یه سفر دور دنیا بریم!
فرشته چوب جادوییش رو تکون داد و پووف!
دو تا بلیط درجه اول برای بهترین تور مسافرتی دور دنیا توی دستهای زن ظاهر شد !
حالا نوبت شوهر بود که آرزو کنه مرد چند لحظه فکر کرد و گفت:
این خیلی رمانتیکه ولی چنین بخت و شانسی فقط یه بار توی زندگی آدم پیش میاد
بنابراین خیلی متاسفم عزیزم آرزوی من اینه که :
یه همسری داشته باشم که ۳۰ سال از من کوچیکتر باشه !
زن و فرشته جا خوردند و خیلی دلخور شدند.
ولی آرزو آرزوئه و باید برآورده بشه.
فرشته چوب جادوییش رو تکون داد و پووف!
مرد ۹۰ سالش شد !!!
آیا شما هم فرد کمال گرایی هستید؟؟؟
ـ آیا شما هم هموار فکر می کنید آن کسی که می خواهیم باشید نیستید؟
ـ آیا احساس می کنیم کارهایی که به اتمام رسانده ایم به اندازه کافی خوب نیستند؟
ـ آیا نوشتن مقالات و طرحها را با اهداف انجام دقیق آنها به تعویق می اندازیم ؟
ـ آیا احساس می کنیم کارها را باید صد در صد درست انجام دهیم و در غیر این صورت فردی متوسط و یا حتی بازنده هستیم؟
اگر چنین باشد در آن صورت ما به جای حرکت در مسیر موفقیت سعی در کامل بودن داریم.
● کمال گرایی: به افکار و رفتار های خود تخریب گرانه ای اشاره می کند که هدف آنها رسیدن به اهداف به شدت افراطی و غیر واقع گرایانه است. در جامعه امروزی به اشتباه کمال گرایی چیزی مطلوب و حتی لازم برای موفقیت در نظر گرفته می شود.
به هرحال مطالعات اخیر نشان می دهند نگرش کمال گرایانه موجب اخلال در موفقیت می شود. آرزوی کامل بودن ، هم احساس رضایت از خودمان را از ما می گیرد و هم ما را به اندازه سایر مردم ( کسانی که اهداف واقع گرایانه دارند ) ، در معرض ناکامی قرار می دهد.
● علل کمال گرایی
اگر ما فردی کمال گرا باشیم ،احتمالا در کودکی یاد گرفته ایم دیگران با توجه به میزان کارآییمان در انجام کارها به ما بها می دهند در نتیجه آموخته ایم در صورتی ارزشمندیم که مورد قبول دیگران واقع شویم ( فقط بر پایه میزان پذیرش دیگران به خود بها می دهیم ) ، بنا بر این عزت نفس ما ، بر اساس معیارهای خارجی پایه ریزی شده است . این امر می تواند ما را نسبت به نقطه نظرها و انتقادات دیگران ، آسیب پذیر و به شدت حساس سازد. در نتیجه تلاش برای حمایت از خودمان و رهایی از اینگونه انتقادات ، سبب می گردد کامل بودن را تنها راه دفاع از خود بدانیم . بعضی از احساسات ، افکار و باورهای منفی ذیل ،احتمالا با کمال گرایی مرتبط هستند:
● ترس از بازنده بودن:
افراد کمال گرا ،غالبا شکست در رسیدن به هدف هایشان را با از دست دادن ارزش و بهای شخصی مساوی می دانند.
● ترس از اشتباه کردن :
افراد کمال گرا ،غالبا اشتباه را مساوی با شکست می دانند . موضع آنها در زندگی ،حول و حوش اجتناب از اشتباه است . کمال گراها فرصت های یادگیری و ارتقاء را از دست می دهند.
● ترس از نارضایتی :
افراد کمال گرا ، در صورتی که دیگران شاهد نقایص یا معایب کارشان باشند ، غالبا به دلیل ترس از عدم پذیرش از سوی آنان ، دچار وحشت می گردند. تلاش برای کامل بودن در واقع روشی جهت حمایت گرفتن از دیگران به جای انتقاد ، طرد شدن یا نارضایتی می باشد.
● همه یا هیچ پنداری :
افراد کمال گرا، بندرت بر این باورند که در صورت به پایان رسانیدن یک کار بطور متوسط ، هنوز با ارزش هستند. افراد کمال گرا در دیدن دورنمای موقعیت ها دچار مشکل هستند. برای مثال ، دانش آموزی که همیشه نمره (A) داشته ، در صورت گرفتن نمره ( B ) بر این باور است که - که من یک بازنده کامل هستم-
● تاکید بسیار بر روی بایدها :
زندگی کمال گرا غالبا بر اساس لیست پایان ناپذیری از بایدها بنا شده است که با قوانین خشکی برای هدایت زندگی آنها به خدمت گرفته می شود . افراد کمال گرا با داشتن چنین تاکیدهایی بر روی باید ها بندرت بر روی خواسته ها و آرزوهای خود حساب می کنند.
اعتقاد داشتن به این امر که دیگران به آسانی به موفقیت می رسند:
افراد کمال گرا مشاهدات خود را به گونه ای جمع آوری می کنند که بگویند افراد دیگر با کمترین تلاش ، خطاهای کم ، استرس های عاطفی کمتر و بالاترین اعتماد به نفس به موفقیت دست می یابند . در عین حال افراد کمال گرا کوششهای خود را پایان نا پذیر و ناکافی تلقی می کنند. ● شما چطور ؟ منبع:ravanshena30.ir
خدا قول نداده آسمون همیشه آبی باشه و باغ ها پوشیده از گل قول نداده زندگی همیشه به كامت باشه خدا روزهای بی غصه و شادی های بدون غم و سلامت بدون درد رو هم قول نداده خدا ساحل بی طوفان، آفتاب بی بارون و خنده های همیشگی رو قول نداده خدا قول نداده که تو رنج و وسوسه و اندوه رو تجربه نكنی خدا جاده های آسون و هموار، سفرهای بی معطلی رو قول نداده قول نداده کوه ها بدون صخره باشن و شیب نداشته باشن رود خونه ها گل آلود و عمیق نباشن
قول داده ؟
ولی خدا رسیدن یه روز خوب رو قول داده خدا روزی روزانه ، استراحت بعد از هركار سخت و کمک تو كارها و عشق جاودان رو قول داده . عجب روزی می شه اون روز پس ناملایمات زندگی رو شکر بگو و فقط از خودش کمک بگیر که اوجاودانه است و بس ناامیدی مثل جاده ای پر دست اندازه که از سرعت کم می کنه اما همین دست انداز نوید یه جاده صاف و وسیع رو بهت می ده زیاد تو دست انداز نمون وقتی حس کردی به اون چیزی كه می خواستی نرسیدی خدا رو شکر کن چون اون می خواد تو یه زمان مناسب ترا غافلگیرت کنه و یه چیزی فراتر از خواسته الانت بهت بده یادت باشه تو نمی تونی كسی رو به زور عاشق خودت کنی پس تنها كاری که می تونی بكنی اینه که شخصی دوست داشتنی باشی و در نظر مردم باارزش و شریف جلوه کنی بهتر اینه که غرورت رو بخاطر عشقت فراموش کنی تا عشقت رو به خاطر غرورت هیچ وقت یه دوست قدیمی رو ترک نكن چرا که عمرا بتونی کسی رو پیدا کنی كه بتونه جای اونو بگیره
مهندسي بود كه در تعمير دستگاه هاي مكانيكي استعداد و تبحر داشت. او پس از30سال خدمت صادقانه با ياد و خاطري خوش باز نشسته شد. دو سال بعد، از طرف شركت درباره رفع اشكال به ظاهر لاينحل يكي از دستگاه هاي چندين ميليون دلاري با او تماس گرفتند. آنها هر كاري كه از دستشان بر مي آمد انجام داده بودند و هيچ كسي نتوانسته بود اشكال را رفع كند. بنابراين، نوميدانه به او متوسل شده بودند كه در رفع بسياري از اين مشكلات موفق بوده است. مهندس، اين امر را به رغبت مي پذيرد. او يك روز تمام به وارسي دستگاه مي پردازد و در پايان كار، با يك تكه گچ علامت ضربدر روي يك قطعه مخصوص دستگاه مي كشد و با سربلندي مي گويد: «اشكال اينجاست!» آن قطعه تعمير مي شود و دستگاه بار ديگر به كار مي افتد. مهندس دستمزد خود را
50000 دلار معرفي مي كند. حسابداري تقاضاي ارائه گزارش و صورتحساب مواد مصرفي مي كند و او بطور مختصر اين گزارش را مي دهد: «بابت يك قطعه گچ: 1 دلار و بابت دانستن اينكه ضربدر را كجا بزنم: 49999 دلار»((سه قطعه معيوب در هر 10000))
متولدین فروردین ماه :
به سوی من بیا
تاتو را حس کنم
و دنیا خواهد دید
داستان عشقی سوزان را
که شعله اش در قلب من خواهى بود
به هنگام عاشقی گویی در دنیای شوالیه ها و پرنسس ها سر میکند. قلباً عاشق است و در عشق پا بر جاست.
متولدین اردیبهشت ماه :
عشق را در چشمان منبنگر
چهره ی بر افروخته ام را ببین و عشق را حس کن
به صدای نفس های من گوش کن
و بشنو ترانه ی عشق را
عاشقی بی قرار است و کمرو ولی پرشهامت. موسیقی بر او تاثیر فراوان دارد.
متولدین خرداد ماه :
با من به رویا بیا به رویای عشق
بیا تا بر فراز بلندترین کوه گام نهیم
بیا تا در ژرف ترین اقیانوس شنا کنیم
بیا تا به دورترین ستاره ها پر کشیم
بر عشق ما هیچ چیز ناممکن نیست بهترین عاشق دنیاست و گفتارها و دل او پر ز رویاهای عاشقانه است.
متولدین تیر ماه :
بهشت هیچ است
دربرابر گام برداشتن در کنار تو
در شبی زیبا
زیر نور ماه دلی نازک و پرز محبت دارد و از دل سوختن می هراسد.
متولدین مرداد ماه :
گویی خورشید گرمای خود را از دست داده است
و گل های سرخ عطری ندارند
و ستارگان دیگر نمیخوانند
آن گاه که چشم می گشایم و می بینم
با تو نیستم عاشق پیشه است وبی عشق زندگی نمی کند.
متولدین شهریور ماه :
شاید به نظر برسد که عاشق نیستم
شاید به نظر برسد که نمی توانم عاشق باشم
شاید به نظر برسى که حتی نمی خواهم عاشق باشم
ولی نه در برابر عشقی مانند عشق من به تو
که تا آخرین لحظه عمر آن را در قلبم نگاه خواهم داشت عشق او شعله ای کوچک ولی جاودان است و در پی عشقی حقیقی است.
متولدین مهر ماه :
با پر شورترین گفتارهای عاشقانه
با ماجراهای عاشقانه ای که خواهیم داشت
با فداکاری هایم درراه عشق به تو
خواهی دید که چگونه دوستت دارم
در امور عشقی ورزیده است وزندگی اش پر ز ماجراهای عاشقانه است .. . . زن متولد مهر عشق خود را در عمل نیزبه اثبات می رساند.
متولدین آبان ماه :
در التهاب شنیدن ترانه ی گام های تو هستم
که به سوی من می آیی
و عاشقم بر انتظار آن لحظه که تو رادر کنار خود حس کنم
دوستت دارم هیجان عشق برای او زیبا و پر جاذبه است ودر عشق صادق است.
متولدین آذر ماه :
نجوایی از سوی تو
نگاهی کوتاه از تو
لبخندی شیرین بر لبان زیبایت
و من خود را غرق در عشق می یافتم خوش بین است و راستگو. شاید نگاهی شاعرانه به عشق داشته باشد.
متولدین دی ماه :
روزها ماه ها و سال هامی گذرند
و شاید هیچ چیز عوض نشود
جز من
که بیش از پیش عاشق گشته ام شاید در ظاهر بی احساس باشد ولی قلبی گرم و پر ز عشق دارد.
متولدین بهمن ماه :
می خواهم آزاد زندگی کنم
بسان پرندگان مهاجر
ولی قفسی ساخته از عشق تو
جایی است که همواره روبه آن خواهم داشت عشق خود را دیر ابراز می کنى و عاشق آزادی است. اولین عشق او قلبش را به تپش در می آورد و هرگز فراموش نخواهد شد.
متولدین اسفند ماه :
من آنی نیستم
که بی عشق زندگی را سر کنم
آن گاه که در رویایی عاشقانه هستم
و چشمانم را میگشایم
و عشق رویایی ام را در تو می بینم در عشق بی نظیر است.جذاب و پرنشاط است.احساساتی و رویایی است
این مطلب جنبه ی طنز داره و هیچ قصد و غرضی توش نیست
۱- خاله
معنای لغوی : خواهر مادر
معنای استعاره ای : هر زنی که با مادر رابطه ی گرم و صمیمی داشته باشد .
نقش سمبلیک : یک خانم مهربان و دوست داشتنی که خیلی شبیه مادر است و همیشه برای شما آبنبات و لباس می خرد .
غذای مورد علاقه : آش کشک.
ضرب المثل : خاله را میخواهند برای درز ودوز و گرنه چه خاله چه یوز. خاله ام زائیده، خاله زام هو کشیده. وقت خوردن خاله خواهرزاده رو نمی شناسه. اگه خاله ام ریش داشت، آقا داییم بود .
زیر شاخه ها : شوهر خاله: یک مرد مهربان که پیژامه می پوشد و به ادبیات و شکار علاقه مند است. دختر خاله/پسر خاله: همبازی دوران کودکی که یا در بزرگسالی عاشقش می شوید اما با یکی دیگه ازدواج می کنید یا باهاش ازدواج می کنید اما عاشق یکی دیگه هستید .
مشاغل کاذب : خاله زنک بازی، خاله خانباجی .
چهره های معروف : خاله خرسه، خاله سوسکه.
داشتن یک خاله ی مجرد در کودکی از جمله نعمات خداوندی است .
۲- عمه
معنای لغوی : خواهر پدر
معنای استعاره ای : هر زنی که با پدر رابطه ی گرم و صمیمی داشته باشد/هر زنی که مادر چشم دیدنش را نداشته باشد .
نقش سمبلیک : به عهده گرفتن مسئولیت در موارد ذیل : ۱ – جواب همه ی حرف های بدی که میزنید . مثال : عمته … ۲ – جواب همه ی محبت هایی که می کنید. مثال: به درد عمه ات می خوره … ۳- توجیه کلیه ی بیقوارگی ها/رفتارهای نامتناسب شما (تنها برای دخترخانم ها). مثال: به عمه ات رفتی . ۴ – خیلی چیزهای بدِ دیگه. از ذکر مثال معذوریم …
غذای مورد علاقه : شله زرد، سمنو .
ضرب المثل : ندارد (تخفیف به دلیل تعدد در نقش های سمبلیک ).
زیر شاخه ها : شوهر عمه: یک مرد پولدار که سیبیل قیطانی دارد . پسرعمه/دخترعمه: همبازی دوران کودکی که در بزرگسالی حالتان را به هم می زنند .
چهره های معروف : عمه لیلا .
ترجیع بند : دختر که رسید به بیست، باید به حالش گریست. (شما رو نمی دونم ولی من اینو از عمه ام می شنوم نه از خاله ام !)
داشتن یک عمه که در توصیفات فوق صدق نکند جزو خوش شانسی های زندگی است .
۳ – دایی
معنای لغوی : برادر مادر
معنای استعاره ای : هر مردی که با مادر رابطه ی گرم و صمیمی داشته باشد/هر مردی که پتانسیل کتک خوردن توسط پدر را داشته باشد .
نقش سمبلیک : یکی از معدود مردانی که هر چند به سیاست علاقه مند است اما حس گرمی به شما می دهد، همیشه حرفهایتان را می فهمد و می شود پیشش گریه کرد .
غذای مورد علاقه: فسنجون .
ضرب المثل : عروس را که مادرش تعریف کنه، برای آقا داییش خوبه. اگه خاله ام ریش داشت آقا داییم بود .
زیر شاخه ها : زن دایی: یک زن چاق و شاد که خیلی کدبانو است و جلوی مادر قپی می آید . پسردایی/دختردایی: همبازی دوران کودکی که در بزرگسالی مثل یک همرزم ساپورتتان می کنند .
چهره های معروف : علی دایی، دایی جان ناپلئون .
ترجیع بند : همه چیز زیر سر این انگلیساست .
سعی کنید حتما حداقل یک دایی داشته باشید .
۴ – عمو
معنای لغوی : برادر پدر
معنای استعاره ای : هر مردی که با پدر رابطه ی گرم و صمیمی داشته باشد .
نقش سمبلیک : یکی از مردانی که شما همیشه باید بهش بوس بدهید و بعد بروید کارتون ببینید تا او با پدر حرفهای جدی بزند. یکی از مردانی که مادر به مناسبت آمدنش قرمه سبزی می پزد و همیشه وقتی می رود پدر ساکت شده، به فکر فرو می رود .
غذای مورد علاقه : قرمه سبزی، آبگوشت .
ضرب المثل : عقد دختر عمو پسر عمو را در آسمان بستند .
زیر شاخه ها : زن عمو : یک زن خوشگل که زیاد به شما توجه نمی کند و خودش را برای مادر می گیرد، دخترعمو/پسرعمو: همبازی دوران کودکی که اگر تا هجده-بیست سالگی دوام آورده باهاش ازدواج نکنید خطر را از سر گذرانده اید .
***عید سعید قربان را به تمام هم میهنان عزیز تبریک عرض میکنم***
امروز صبح، وقتی علی کوچولو از خواب بیدار شد، دید مادر خونه رو حسابی تمییز کرده و پدر مشغول آب و جارو کردن حیاط و آب دادن به گل هاست. با خودش فکرکرد، مگر امروز چه روزیه که صبح به این زودی پدر و مادر مشغول تمیز کردن خونه هستند؟ از رختخواب بلند شد و رفت طرف حیاط، با صدای بلند به پدر سلام کرد و پدر با مهربانی جوابش رو داد. علی کوچولو رفت و کنار حوض نشست، آبی به دست و صورتش زد. بوی گل های رنگارنگ توی حیاط پیچیده بود. علی کوچولو از پدرش پرسید: «بابا! مگه امروز چه روزیه که مثل روزهای عید، از صبح زود خونه رو تمییز می کنید؟» پدر با لبخندی گفت: «پسرم امروز هم عیدِ، یه عید بزرگ برای همه مسلمان ها. امروز روز عید قربانِ».
فلسفۀ دروغ گفتن کسی که پول میگیرد تا دروغ بگوید دلال است ، کسی که دروغ میگوید تا پول بگیرد گداست ، کسی که پول میگیرد تا راست و دروغ را تشخیص دهد قاضی است، کسی که پول میگیرد تا راست را دروغ و دروغ را راست جلوه دهد وکیل است ، کسی که دروغ خودش را باور میکند ابله است ، کسی که سخنان دروغش شیرین است شاعر است ، کسی که دروغ میگوید و قسم هم میخورد بازاری است، کسی که مردم سخنان دروغ او را راست میپندارند سیاستمدار است، کسی که مردم سخنان راست او را دروغ میپندارند و به او میخندند دیوانه است...
استاد سر کلاس گفت کسی خدا رو دیده؟ همه گفتند : . . . نه . . . !
استاد گفت کسی صد...ای خدا را شنیده ؟ همه گفتند : . . . نه . . . !
استاد گفت کسی خدا را لمس کرده؟ همه گفتند : . . . نه . . . !
استاد گفت پس خدا وجود ندارد
...
یکی از دانشجویان بلند شد و گفت :
کسی عقل استاد را دیده ؟ همه گفتند : . . نه .. !
دانشجو گفت کسی صدای عقل استاد را شنیده ؟ همه گفتند : . . نه . . !
دانشجو گفت کسی عقل استاد را لمس کرده ؟ همه گفتند : . . نه . . !
این مطلب قصد توهین به هیچ قومیتی را ندارد. حتما بخونید...
قم
- سلام حاج آقا
- سلام علیکم و رحمه الله و برکات برادر . خسته نباشید . خدا قوت ان شاالله . الله اکبر.
- ببخشید حاج آقا شما چند تا فرزند دارید؟
- بسم الله الرحمن رحیم ….. دو تا , یه دختر یه پسر
- شغل
- مداحی . نوحه خونی . فروش البسه روحانیون و طلبه ها . مدیریت خانه عفاف.
- تعداد همسر ؟
- 55 تا
- بله!؟!؟!؟!؟!؟!؟! ببخشید بچه هاتون زن زاییدن یا زناتون بچه زاییدن؟!
- 54 تا صیغه یک نفر هم نکاح
- صحیح .
- وقت نمازه برادر امری با من نیست؟
- نه متشکرم
- والسلام علیکم و رحمه الله و برکات
اصفهان
- سلام
- سلام دادا
- شما چند تا فرزند دارید؟
- سی و سه تا
- چند تا دختر چند تا پسر ؟
- همش پسرس دادا
- تحصیلات؟
- دکترای متالوژی گرایش ذوب آهن .
- شغل؟
- برج ساز .
- وسیله نقلیه دارید؟
- بله . یه ژیان دارم
زاهدان
- سلام
- شلام
- شما چند تا فرزند دارید؟
- شی و هفتا داشتم الان شه تاش مونده!
- جان!؟!؟!؟ منظورتون چیه!؟!؟؟!
- شی تاشون تو درگیری با نیرو انتظامی کشته شدن!
- متاسفم . حالا باقیمانده چندتا دختر و چند تا پسر؟
- شه تا دختر
- شغل ؟
- مامور نیروی انتظامی . شتاد مبارزه با مواد مخدر
- بسیار عالی!!!
خوزستان – عرب
- سلام
- السلام علیک!
- شما چند تا فرزند دارید؟
- خمسه عشره واحد (51 عدد)
- چند تا دختر چند تا پسر!؟
- اربعه عشره ذکور(40 تا پسر) آمار دخترام هم به تو لامربوط !!!!
- متشکرم!!! خدانگهدار
- فی امان الله
شیراز
- سلام
- سلام کاکو
- شما چند تا فرزند دارید؟
- سه تا کاکو
- تعداد دختر و پسر ؟
- سه تاش دختره کاکو
- شغلتون ؟
- لوازم آرایشی بهداشتی میفروشم کاکو.
- در آمد متوسط ماهانه؟
- 15 میلیون تومن در ماه کاکو.
- ببخشید شما خلبان هستید یا کاسب!!!!!؟؟؟؟
- نه جون کاکو من کاسب لوازم آرایشی هسم
جنوب تهران
- سلام
- کرتیم
- شما چند تا فرزند دارید؟
- 4 تا دختر 6 پسر جمعا 12 تا .
- شغل
- فروش بیل و کلنگ یه باشگاه بدنسازی هم دارم !
- تحصیلات ؟
- سیکلم
- متشکرم
- زد زیاد
آبادان
- سلام
- سلام ولک
- شما چند تا فرزند دارید؟
- به تو چه کوکا!!!
- ای بابا ! آقا من مامور آمار هستم!
- خو کوکا منم مامورم !
- کارتتون لطفا
- خودت کارتت لطفا!!
- آقا اصلا شما بچه داری!؟!؟
- نه کوکا تموم کردیم
- آقا یه جواب درست حسابی بدین
- باشه ولک بپرس
- چند تا بچه داری ؟
- اونش دیگه به تو مربوط نیست ولک
قزوین
- سلام
- به به سلاااام پیسر گلم؛ بیفرما تو
- خیلی ممنون – شما چند تا بچه دارین
- حالا چرا دم در، بیفرما تو کسی خونه نیست
- نه مزاحم نمیشم، فقط بگین چند تا بچه دارین
- چرا نمیائی تو خودت بشماری، تعارف میکونی ها
- نه متشکرم در حین انجام وظیفه هستم
- 6 تا
- چندتا پسر چند تا دختر
- حالا میومدی تو یه چائی میخوردیم
- خیلی ممنون
- همش پیسره
- متشکرم – فعلا خدافظ
- بند کفشت بازه مهندس
- باشه سر کوچه میبندم
ارسال شده در تاریخ : شنبه 10 / 8 / 1390برچسب:طنز,خنده,آمارگیری, :: 6:20 بعد از ظهر :: توسط : علی عباسی
چه زیبا! گفتم دوستت دارم !چه صادقانه پذیرفتی! چه فریبنده ! آغوشم برایت باز شد !چه ابلهانه! با تو خوش بودم !چه کودکانه ! همه چیزم شدی ! چه زود ! به خاطره یک کلمه مرا ترک کردی ! چه ناجوانمردانه ! نیازمندت شدم ! چه حقیرانه! واژه غریبه خداحافظی به من آمد! چه بیرحمانه! من سوختم…
خیانت تنها این نیست که شب را با دیگری بگذرانی … خیانت میتواند دروغ دوست داشتن باشد ! خیانت تنها این نیست که دستت را در خفا در دست دیگری بگذاری … خیانت میتواند جاری کردن اشک بر دیدگان معصومی باشد !
آسمان وقف نگاهت گل من، مانده ام چشم به راهت گل من، هر کجا هستی و باشی گویم، که خدا پشت و پناهت گل من…
سرنوشت تصمیم میگیرد که تو در زندگی با چه کسی ملاقات کنی اما تنها قلب توست که می تواند تصمیم بگیرد چه کسی در زندگی تو باقی میماند.
اون منم که عاشقونه شعر چشماتو می گفتم….هنوز هم خیس می شه چشمام وقتی یاد تو می افتم….هنوز هم می یای تو خوابم تو شبای پر ستاره….هنوز هم می گم خدایا کاشکی برگرده دوباره.
هر لحظه یادت میکنم شاید تو هم یادم کنی، همواره در فکر توام با یک نگاه شادم کنی، هرگز ندیدم از کسی لبخند زیبای تو را هرگز نمیگیرد کسی در قلب من جای تو را…
مهم نبوده سوختنم، دور از تو پرپر زدنم، مهم تو بودی عشق من، نه قصه شکستنم، به افتخار عشق تو میگم که بازنده منم…
خیلی سخته اون که میگفت واسه چشات میمیره، بره و دیگه سراغی از تو و نگات نگیره، خیلی سخته توی پاییز با غریبی آشنا شی، اما وقتی که بهار شد یه جوری ازش جدا شی، خیلی سخته که دلی رو با نگات دزدیده باشی، وسط راه اما از عشق یه کمی ترسیده باشی، خیلی سخته بری یک شب واسه چیدن ستاره، ولی تا رسیدی اونجا ببینی روز شد دوباره…
یه هیزم شکن وقتی خسته میشه که تبرش کُند بشه! نه این که هیزمش زیاد باشه . تبر ما انسانها باورهامونه نه آرزوهامون
آنقدر دل اتم پر بود که با شکافتنش دنیایی لرزید ، دل من نیز پر بود ، وقتی شکست ، سکوتی کرد که به دنیایی می ارزید
چشای پرستو بی اشک میمیره صدای قناری بی تو میگیره اگه تو نباشی پیشم عزیزم هر چی شادیست توی قلبم میمیره آسمون عشق پوسیده می شه هوای عشق مه الوده می شه
عشق را با تو تجربه کردم ، امید به زندگی را در تو آموختم
محبت را در قلب تو یافتم ، ای شاپرک شبهای تنهاییم با هر تپش قلبم می گویم
دوستت دارم
چشمان همیشه عاشقم در انتظار توست
وقتی که میگویی دوستت دارم اول روی این جمله فکر کن شاید نوری را روشن کنی که خاموش کردن آن به خاموش شدن او ختم شود
امیدوارم خانواده ها این موضوع را درک کنند که وقتی فرزندی به دنیا می آورند مسئولیت تربیت فرزند و همچنین تغذیه روح و جسم کودک را بر عهده دارند.
طبق مطالعه جدیدی که در اسکاتلند انجام گرفته ،بچه هایی که گزارش می کنند مورد غفلت قرار گرفته اند و والدین شان بیش از حد کنترلی بوده اند دو برابر بیشتراحتمال دارد مشکلات روان پزشکی را تجربه کنند.
رفتارهای ضد اجتماعی، رفتارهای خشن، مشکلات تمرکز به مراتب در کودکانی که احساس پدر و مادر شان از روی توجه و حمایت کافی نیست، برجسته تر است. دختران 11 ساله در این طرح گفته بودند غفلت و کنترل بیش از حد، به مراتب آنها را بیشتر در معرض افسردگی قرار می داد.
دکتر هلن مینیس پژوهشگر این طرح گفته است: "من امیدوارم این مطالعه تاثیر غفلت و حتی خطرات دیگر را برای والدین برجسته تر کند زیرا که در این پژوهش ما هم با سوءاستفاده از کودک مواجه هستیم و هم با غفلت".
پژوهشگران داده ها را از تحلیل روی 1700 دانش آموز به دست آورده اند وقتی در سن 11 سالگی ارزیابی شدندکه درصدی از آنها که تحت تاثیر کنترل والدین و غفلت بودند در ارزیابی مجدد در سن 15 سالگی نشانه های مشکلات روانی بیشتری داشتند.
بسیار اهمیت دارد که ما درک کودکان را از فرزندپروری والدین بی اهمیت ندانیم ؛ آنها متوجه نحوه رفتار ما هستند پژوهشگران در این طرح متوجه شدند طرح و نقشه والدین از فرزندپروری بر روی سلامت کودکان در آینده و تندرستی روانی آنها تاثیر دارد. ما به این می اندیشیم که در قبال درصدی از این کودکان که غفلت و کنترلی بودن والدین را گزارش کردند، افزایش اختلالات روانی اتفاق افتاده است و می تواند به گسترش این آمار به تعداد بیشتری از کودکان در جامعه منتهی شود.
هشدار...!
کودکانی که این حس را دارند که خانه جای زیبایی برای بودن نیست، والدینشان به آنها گوش نمی کنند، یا از آنها غافل هستند، در زندگی بعدی مشکلات عدیده ای خواهند داشت.
پیرمردی عاشق بود که با همسر خود زندگی می کرد دست بر قضا این پیر زن شبا خروپف می کرد وپیر مرد عاشق هیچ شب نمی خوابید تا همسرش راحت بخوابد. .
روزی به همسر خود گفت که من تا حالا هیچ وقت چیزی به تو نگفتم اما من پیر هم به خواب نیاز دارم من خسته ام تو شبها خورو پف می کنی و من نمی توانم بخوابم.... .
پیر زن گفت :این ها دروغه اگه راست بود از اول به من می گفتی بعد این همه عشق که به پات... ریختم حالا پشیمونی و بهونه می یاری...
چه شبی بود پر از دعوا و... پیر مرد عاشق برای ثابت کر دن حرفش شب وقتی زنش خوابید صداش رو ضبط کرد .
صبح پیر مرد هر کاری کرد زنش بیدار شه اما نشد .....
از اون به بعد بود كه پير مرد عاشق شبا با صدای خروپف زنش که ضبط کرده بود خوابش ميبرد و می گفت ای کاش نمی گفتم.....!
معلم عصبی دفتر رو روی میز كوبید و داد زد: سارا ...
دخترك خودش رو جمع و جور كرد، سرش رو پایین انداخت و خودش رو تا جلوی میز معلم كشید و با صدای لرزان گفت : بله خانوم؟
معلم كه از عصبانیت شقیقه هاش می زد، تو چشمای سیاه و مظلوم دخترك خیره شد و داد زد:
چند بار بگم مشقاتو تمیز بنویس و دفترت رو سیاه و پاره نكن ؟ هـــا؟! فردا مادرت رو میاری مدرسه می خوام در مورد بچه بی انضباطش باهاش صحبت كنم!
دخترك چونه ی لرزونش رو جمع كرد... بغضش رو به زحمت قورت داد و آروم گفت:
خانوم... مادرم مریضه... اما بابام گفته آخر ماه بهش حقوق می دن...
اونوقت می شه مامانم رو بستری كنیم كه دیگه از گلوش خون نیاد... اونوقت می شه برای خواهرم شیر خشك بخریم كه شب تا صبح گریه نكنه... اونوقت... اونوقت قول داده اگه پولی موند برای من هم یه دفتر بخره كه من دفترهای داداشم رو پاك نكنم و توش بنویسم... اونوقت قول می دم مشقامو ...
معلم صندلیش رو به سمت تخته چرخوند و گفت بشین سارا ...
و كاسه اشك چشمش روی گونه خالی شد . . .
مردي كه همسرش را از دست داده بود ، دختر سه ساله اش را بسيار دوست مي
داشت . دخترك به بيماري سختي مبتلا شد ، پدر به هر دري زد تا كودك سلامتي
اش را دوباره به دست آورد ، هرچه پول داشت براي درمان او خرج كرد ولي
بيماري جان دخترك را گرفت و او مرد .
پدر در خانه اش را بست و گوشه گير شد . با هيچكس صحبت نمي كرد و سركار نمي
رفت . دوستان و آشنايانش خيلي سعي كردند تا او را به زندگي عادي برگردانند
ولي موفق نشدند .
شبي پدر روياي عجيبي ديد . ديد كه در بهشت است و صف منظمي از فرشتگان كوچك
در جاده اي طلايي به سوي كاخي مجلل در حركت هستند .
هر فرشته شمعي در دست داشت و شمع همه فرشتگان بجز يكي روشن بود . مرد وقتي
جلوتر رفت و ديد كه فرشته اي كه شمعش خاموش است ، همان دختر خودش است . پدر
فرشته غمگينش را در آغوش گرفت و او را نوازش داد ، از او پرسيد : دلبندم ،
چرا غمگيني ؟ چرا شمع تو خاموش است ؟
دخترك به پدرش گفت : بابا جان ، هر وقت شمع من روشن مي شود ، اشكهاي تو آن
را خاموش مي كند و هر وقت تو دلتنگ مي شوي ، من هم غمگين مي شوم .
پدر در حالي كه اشك در چشمانش حلقه زده بود ، از خواب پريد .
امروز رفتم دانشگاه، حراست جلوم گرفته میگه: آقا کجا !؟ میگم: اومدم با استادم کار دارم ! میگه: نمی بینی تابلو رو ، امروز زنونه هست . برو فردا بیا که مردونه هست ! ...(خاطرات یک دانشجو در آینده نه چندان دور) *********************************************
عروسی دعوت بودیم. توی اون خیابون 2تا عروسی بود. ما عروسی ته کوچه بودیم. دایی عروس رفته تو همون عروسی که اول خیابون بود نشسته، شام هم تا آخر خورده بعد اومده بیرون زنگ زده که بابا پس شماها کجایید. ما شام هم خوردیم. زود بیاین زشته. از فامیل های ما هنوز هیشکی نیومده
مامان بزرگم نذر کرده بود من دانشگاه قبول بشم 30 جز قرآن و بخونه . من دانشگاه قبول شدم 2 جز بیشتر نخوند بهش میگم عزیز فقط 2 جز خوندی که! میگه اون رشته ای که تو قبول شدی همین 2 جزئشم زیاده
از طرف مي پرسن وضعت نسبت به 30 سال پيش بهتر شده يا بدتر؟ مي گه همينقدر بگم كه 30 سال پيش هروقت بي پول مي شديم آبگوشت مي خورديم ، امروز هر وقت پول داريم ! ـ
رفتم دمه عابربانک نوبتم که شد 20نفر پشتم بودن، بعد دستگاه یهو قاط زد برگشتم گفتم خراب شد دیگه کار نمیکنه، اومدم تو ماشین دیدم عین 20نفر تک تک دارن امتحان میکنن! یعنی چس مثقال واسه حرف هم ارزش قائل نیستیم
دیده بوديم وسط فوتبال اذان پخش كنن ولی این یکیش رو ندیده بودم: امروز یه مامور انتظامی تو اداره کنارم بود از تو بیسیمش سر ظهر اذان پخش کردن! ازش پرسیدم این چیه؟ گفت دیگه جدیداً توی تمام بیسیم ها وقت نماز، اذان پخش میکنن
هنوز هم بعد از اين همه سال، چهرهي ويلان را از ياد نميبرم. در واقع، در طول سي سال گذشته، هميشـه روز اول مـاه کـه حقوق بازنشستگي را دريافت ميکنم، به ياد ويلان ميافتم ...
ويلان پتي اف، کارمند دبيرخانهي اداره بود. از مال دنيا، جز حقوق اندک کارمندي هيچ عايدي ديگري نداشت. ويلان، اول ماه که حقوق ميگرفت و جيبش پر ميشد، شروع ميکرد به حرف زدن ...
روز اول ماه و هنگاميکه که از بانک به اداره برميگشت، بهراحتي ميشد برآمدگي جيب سمت چپش را تشخيص داد که تمام حقوقش را در آن چپانده بود.
ويلان از روزي که حقوق ميگرفت تا روز پانزدهم ماه که پولش ته ميکشيد، نيمي از ماه سيگار برگ ميکشيد، نيمـي از مـاه مست بود و سرخوش...
من يازده سال با ويلان همکار بودم. بعدها شنيدم، او سي سال آزگار به همين نحو گذران روزگار کرده است. روز آخر کـه من از اداره منتقل ميشدم، ويلان روي سکوي جلوي دبيرخانه نشسته بود و سيگار برگ ميکشيد. به سراغش رفتم تا از او خداحافظي کنم.
کنارش نشستم و بعد از کلي حرف مفت زدن، عاقبت پرسيدم که چرا سعي نمي کند زندگياش را سر و سامان بدهد تا از اين وضع نجات پيدا کند؟
هيچ وقت يادم نميرود. همين که سوال را پرسيدم، به سمت من برگشت و با چهرهاي متعجب، آن هم تعجبي طبيعي و اصيل پرسيد: کدام وضع؟
بهت زده شدم. همينطور که به او زل زده بودم، بدون اينکه حرکتي کنم، ادامه دادم: همين زندگي نصف اشرافي، نصف گدايي!!! ويلان با شنيدن اين جمله، همانطور که زل زده بود به من، ادامه داد: تا حالا سيگار برگ اصل کشيدي؟ گفتم: نه ! گفت: تا حالا تاکسي دربست گرفتي؟ گفتم: نه ! گفت: تا حالا به يک کنسرت عالي رفتي؟ گفتم: نه ! گفت: تا حالا غذاي فرانسوي خوردي؟
گفتم نه
گفت: تا حالا همه پولتو براي عشقت هديه خريدي تا سورپرايزش كني؟
گفتم: نه !
گفت: اصلا عاشق بودي؟
گفتم: نه
گفت: تا حالا يه هفته مسکو موندي خوش بگذروني؟
گفتم: نه !
گفت: خاک بر سرت، تا حالا زندگي کردي؟
با درماندگي گفتم: آره، ...... نه، ..... نمي دونم !!!
ويلان همينطور نگاهم ميکرد. نگاهي تحقيرآميز و سنگين ....
حالا که خوب نگاهش ميکردم، مردي جذاب بود و سالم. به خودم که آمدم، ويلان جلويم ايستاده بود و تاکسي رسيده بود. ويلان سيگار برگي تعارفم کرد و بعد جملهاي را گفت. جملهاي را گفت که مسير زندگيام را به کلي عوض کرد.
ويلان پرسيد: ميدوني تا کي زندهاي؟
جواب دادم: نه !
ويلان گفت: پس سعي کن دست کم نصف ماه رو زندگي کني
همانطور که از خوردن غذای مانده و فاسد پرهیز میکنید از جذب کردن و بلعیدن حرفهای مفت و مزخرف پرهیز کنید. نگذارید حرفهایی که به نظر خودتان صحیح نمیآید و چرند است، ذهنتان را خراب کند و باعث شود که دچار تهوع فکری شوید.
اگر دلخورید بیان کنید. اگر میترسید ترستان را به زبان بیاورید. گریه دارید؟ گریه کنید.ناراحتی ها را باید ابراز کردو گرنه بعدها می شود کابوس. می شود تیک عصبی، تنگی نفس، خارشِ تن. می شود دسیسه چینی و بهانه جویی. ناخن و لب جویدن و تند تند پاها را تکان دادن.
نگذارید کسی اعتماد به نفس شما را خدشه دار کند. با نگاه، با لبخند معنی دار، با کنایه، با حرف و طعنه. سعی کنید به خودتان ایمان بیاورید. با خودتان صلح کنید. خودتان را همانطور که هستید دوست داشته باشید. چهره تان را، اندامتان را. آشتی با خود آغاز
زندگیست.
از گذشته فرار نکنید و آن را بپذیرید. با خود مهربان باشید و اشتباهات و غفلت ها را به خودتان ببخشید. نگذارید ظلم و جفای دیگران در گذشته از شما یک قربانی بسازد. در نقش قربانی رفتن گاه برای بعضی میشود همه ی محتوای زندگی شان. سالها در عزای خود می نشینند و هیچ چیز هم تغییر نمیکند. از گذشته فرار نکنید اما در گذشته هم غرق نشوید و در سوگ روزهای خوب
از دست رفته ننشینید. هیچ زمانی جذابتر از زمان حال نیست.
از خودتان به اندازی توانایی تان انتظار داشته باشید. سعی کنید حد توانایی تان را بشناسید.
بیشتر ما حد توانایی خود را نمیشناسیم و به همین خاطر همیشه از حد توانایی خود فراتر میرویم. ممکن هم هست در کاری موفق بشویم اما چون از توان خود بیشتر مایه گذاشته ایم، زود دچار خستگی و دلزدگی میشویم.
آدم گاهی میرود توی نقشهایی که نقش واقعی خودش نیستند و از من واقعی اش خیلی فاصله گرفته اند. بهتر است دیگران شما را نپسندند تا اینکه هر روز به جای خود در آینه چهره ی کسی را ببینید که از شما سوال میکند:
راستی تو کی هستی؟
به مامانم میگم: فکر کنم دیگه وقتشه از تنهایی در بیام،هر چی باشه بیست و شش سالمه مامان...
میگه: یعنی زن میخوای پدرسوخته؟ میگم پـَـَـ نَ پـَـَــــ یه داداش توپول موپول میخواستم روم نمیشه مستقیم به بابا بگم.
============================
صبح پاشدم به زور، دارم لباس میپوشم، بابام میگه کلاس داری؟! میگم پـَـَـ نَ پـَـَــــ نگران لباسم شدم پاشدم ببینم هنوز اندازمه یا نه
============================
به داداشم میگم برو عصای آقاجون رو بیار؛
میگه آقاجون میخواد بره مگه؟
پـَـَـ نَ پـَـَــــ؛ میخواد به اذن پروردگار عصا رو تبدیل به اژدها کنه !
============================
سر امتحان برگه تقلبم و در آوردم دارم مینویسم
مراقبه دیده میگه تقلبه؟؟
گفتم پَـــ نَ پَـــ دعای ابوحمزه ثمالیه
============================
رفتم بچه خواهرمو از مهدکودک بیارم،
مربیه میگه: بچه رو میبریدش؟
گفتم پَـــ نَ پَـــ همینجا میخورمش
============================
کمرم درد می کنه یه پارچه بستم بهش.
داداشم میگه کمرت درد می کنه؟
گفتم پَـــ نَ پَـــ می خوام ادای داداش کایکو رو در بیارم.
============================
به دوستم میگم یه ذره حجابتو درست کن ... میگیرن !
میگه کی ؟ پلیس ؟
پَـــ نَ پَــــ دست اندرکاران شبکه فشن تی وی
من نشانی از تو ندارم اما نشانی ام را برای تو می نویسم:
درعصرهای انتظار،
به حوالی بی کسی قدم بگذار !
خیابان غربت را پیدا کن و وارد کوچه پس کوچه های تنهایی شو !
کلبه ی غریبی ام را پیدا کن ،
... ... کناربیدمجنون خزان زده و کنارمرداب ارزوهای رنگی ام !
درکلبه را باز کن و به سراغ بغض خیس پنجره برو !
حریر غمش را کنار بزن ! مرا می یابی... :(