گاهی كه دلم...
به اندازه ی تمام غروبها می گیرد...
چشمهایم را فراموش می كنم...
اما دریغ كه گریه ی دستانم نیز مرا به تو نمی رساند...
من از تراكم سیاه ابرها می ترسم و هیچ كس...
مهربانتر از گنجشكهای كوچك كوچه های كودكی ام نیست...
و كسی دلهره های بزرگ قلب كوچكم را نمی شناسد...
و یا كابوسهای شبانه ام را نمی داند...
با این همه ، نازنین ، این تمام واقعه نیست...
از دل هر كوه كوره راهی می گذرد...
و هر اقیانوس به ساحلی می رسد...
و شبی نیست كه طلوع سپیده ای در پایانش نباشد...
از چهار فصل دست كم یكی كه بهار است...من هنــوز تورا دارم....
نظرات شما عزیزان:
تک دختر
ساعت9:23---25 تير 1390
قلب پرنده وبلاگ من از اسمون مجازی میگذشت که وبلاگ شهرام نامی را دید پیغامی گذاشت با این مضمون که اقا علی و مریم خانمی قلب های پرنده منتظر اومدنتون تو جمع ما ست
نظر یادت نره
کوچیک شما تک دختر
پاسخ: سلام.خواستم بیام ولی آدرستون مشکل داره.راستی نظرتون عجب بوداااا ، من که متوجه نشدم!