اگه با دلت چیزی یا کسی رو دوست داری زیاد جدی نگیرش،
چون ارزشی نداره،
چون کار دل دوست داشتنه،
مثل کار چشم که دیدنه،
اما اگه یه روز با عقلت کسی رو دوست داشتی،
اگه عقلت عاشق شد،
بدون که داری چیزی رو تجربه می کنی که اسمش عشق واقعی و
...
من نشانی از تو ندارم اما نشانی ام را برای تو می نویسم:
درعصرهای انتظار،
به حوالی بی کسی قدم بگذار !
خیابان غربت را پیدا کن و وارد کوچه پس کوچه های تنهایی شو !
کلبه ی غریبی ام را پیدا کن ،
... ... کناربیدمجنون خزان زده و کنارمرداب ارزوهای رنگی ام !
درکلبه را باز کن و به سراغ بغض خیس پنجره برو !
حریر غمش را کنار بزن ! مرا می یابی... :(