فرمودند: 1- دانستم کار مرا دیگری انجام نمی دهد پس تلاش کردم. 2- دانستم که خدا مرا می بیند پس حیا کردم . 3- دانستم که رزق مرا دیگری نمی خورد پس آرام شدم. 4- دانستم پایان کارم مرگ است پس مهیا شدم...
به لبت ٬ به گیسوانت ٬ به کمان ابروانت ٬ به فسون دیدگانت ٬ به قشنگی لبانت ٬ به سپیدی دهانت ٬ به دل سخت چو سنگت ٬ به دو چشم سبز رنگت ٬ به نوای تار و چنگت ٬ به جمال آب و رنگت ٬ به دو گفته ی قشنگت ...
که ترا ز جان پرستم !
به قطار کاروانها ٬ به امیر ساربانها ٬ به عروس آسمانها ٬ به صدای نیستانها ٬ به نشاط باغبانها ٬ به صفای گلستانها ...
که ترا زجان پرستم !
به خدای کس ندیده ٬ به قشنگی دو دیده ٬ به غمی کز تو رسیده ٬ به شب نور و سپیده ٬ به عناب خوش بریده ...
که ترا زجان پرستم !
به کمال روح انسان ٬ به حیات جسم و حیوان ٬ به تمام اهل کیهان ٬ به صدای رعد و طوفان ٬ به نسیم عهد و پیمان ...
که ترا زجان پرستم !
به خدای جسم و روحم ٬ به خدای آسمانها ٬ به تمام کهکشانها ٬ به ستارگان روشن ٬ به نگاه پر شکوهت ٬ به قدوم خاک پایت ٬ به کبودی افق ها ...
که ترا زجان پرستم !
به سپیدی سپیده ٬ به گل و گیاه و صحرا ٬ به سکوت دریای احمر ٬ به غریو شهر بابل ٬ به بهار فصل هستی ٬ به لبان سرخ و مرطوب ٬ به خروش موج دریا ٬ به شکوه کوه الوند ٬ به چمن به دشت و جلگه ...
که ترا زجان پرستم !
به تمام عشق هستی ٬ به تمام آرزوها ٬ به تمام خاک دنیا ٬
به خدا اگر بخندم ٬
به خدا اگر بنالم ٬
توئی آخرین نگاهم ٬
توئی آخرین بهارم ٬
که توئی بهار عمرم ...
من نشانی از تو ندارم اما نشانی ام را برای تو می نویسم:
درعصرهای انتظار،
به حوالی بی کسی قدم بگذار !
خیابان غربت را پیدا کن و وارد کوچه پس کوچه های تنهایی شو !
کلبه ی غریبی ام را پیدا کن ،
... ... کناربیدمجنون خزان زده و کنارمرداب ارزوهای رنگی ام !
درکلبه را باز کن و به سراغ بغض خیس پنجره برو !
حریر غمش را کنار بزن ! مرا می یابی... :(