فرمودند: 1- دانستم کار مرا دیگری انجام نمی دهد پس تلاش کردم. 2- دانستم که خدا مرا می بیند پس حیا کردم . 3- دانستم که رزق مرا دیگری نمی خورد پس آرام شدم. 4- دانستم پایان کارم مرگ است پس مهیا شدم...
من نشانی از تو ندارم اما نشانی ام را برای تو می نویسم:
درعصرهای انتظار،
به حوالی بی کسی قدم بگذار !
خیابان غربت را پیدا کن و وارد کوچه پس کوچه های تنهایی شو !
کلبه ی غریبی ام را پیدا کن ،
... ... کناربیدمجنون خزان زده و کنارمرداب ارزوهای رنگی ام !
درکلبه را باز کن و به سراغ بغض خیس پنجره برو !
حریر غمش را کنار بزن ! مرا می یابی... :(